دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۵۳ مطلب با موضوع «شعر نیمایی» ثبت شده است

فتوکلیپ «مردِ زیرِ بیدِ دیرسال» در وبگاه آپارات

مردِ زیرِ بیدِ دیرسال

نردبان به طاقِ آسمان کشانْد...

‌روی آخرین پِلّه

استوار ایستاد

دست بُرد ابر را کنار زد

دید دختری میان داسِ ماه لمیده است

لب که غنچه کرد و خواست تا...

دید طاق‌باز اوفتاده است

توی برکه‌ی ملال، زیر بید دیرسال؛

پخته‌پخته

می‌تعارُفَند میوه‌های دوردورِ آسمان!

شلمان؛ 17 اردیبهشت 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

 

فتوکلیپ نیماییِ «کرگدن» از داوود خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه

زن به‌نیمه‌های کرگدن رسید،

رفت روی سفره

چایِ‌و‌نان‌وشیرِ داغ چید.

برق می‌جهید از ابرهای دوردست

آسمان‌غُرُنبِشی...

چند دانه‌ی درشت از تگرگ

تازیانه‌ می‌کشید روی شیشه‌های پنجره

زن نگاه کرد گوشه‌ی اتاق را

دید بچّه روی تخت، خواب رفته است

کرگدن‌به‌دست

رفت روی مبل جابه‌جا که شد،

دید مَرد در کنارش است

هرزه‌چشم‌ونیم‌مست‌  

روسری

از سرش گرفت‌و روی ‌ساق‌های لخت خود کشید.

مرد

یک‌قدم جلو خزید

خواست تا ببوسدَش

زن سِگِرمه‌اش، درهم‌کشیده شد

مرد باز دست برد خواست تا...

زن به‌زور سرفه کرد

بچّه

وول که خورد روی تخت،

زن به‌عمد رفت بچّه را بغل گرفت

مرد یک‌جهان به‌غیظ

دندان‌غِرِچّه کرد وُ از، چوب‌رختیِ کنارِ در

 لباسِ کار را به‌تن که‌کرد و در که بسته بود را

تند باز کرد و سفت پشت خود که بست،

مثل خوکِ تیرخورده توی راه‌پلّه‌،

لُندِشش، خُرّوخیش می‌شکست...

**

صبح

آفتاب را به‌طاق آسمان کشانده بود

بچّه روی تخت، طاق‌باز خواب رفته بود.

زن

کنار پنجره

کتاب

پرت روی مبل...

کرگدن به‌آخرش رسیده‌بود!

**

شلمان؛ 12 اردیبهشت 1399 خورشیدی

با الهام از نمایشنامه‌ی کرگدن؛ آفریده‌ی «اوژن یونسکو» (1912-1994م.)

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ طنز رفته بودم لیله‌کو بعداز دوماه در وبگاه آپارات

رفته بودم«لیله‌کو» بعداز دوماه

رعد می‌غرّید از ابرِ سیاه

اندکی افتاده بود از تاب، ویروسِ کوویدِ19

آسمان دلگیر بود

عابری بی‌ماسک داشت از کنارم می‌گذشت

گفتم آن دُکّان و آن قلیان‌کشان، آن سوی رود

بی‌امان قلیان که می‌کردند دود...

حرف من را خورد، گفت:

«آن دُکان برچیده شد!»

گفتم آن قصّابیِ نزدیکِ کوه

دنبه‌هایش نرم بود و چرب بود،

 گفت: «آمد گربه خورد و کرد کیف!»

گفتم آن مادر وَ آن نوزاد...

حرفم را بُرید:

«آن مَمَه را گرم بود و نرم؟

لولو برد حیف!»

گفتم آن سکّویِ سنگی، شاعران...

باز در حرفم دوید:

«چندروزی می‌شود

دفتر اشعار نابِ شاعران را گاو خورْد

گاو را قصاب بُرد!»

گفتم آن سبیل‌کُلُفتِ مال‌خر

آن‌که از ما می‌خرید روزگاری اسب‌وفیل

پشت دستش را گزید، آه کوتاهی کشید

گفت:«شهرام‌شنبلید!

مُرد از ویروسِ منحوسِ کووید،

روی قبرش ریختند بشکه‌ای از گازوئیل».

گفتم آن ساقیِ پیر و کوزه‌ی گردن‌دراز وُ آن قدح

عابر امّا نام ساقی را که بردم، ناگهان

اشک‌ریزان مصرعی پرسوز از عطّار خوانْد

«آن قدح بشکست و آن ساقی نمانْد!»

**

شلمان؛ 7 اردیبهشت 1399 خورشیدی

لیله‌کو؛ که امروزه به‌غلط لیلاکوه می‌نامندش؛ گردشگاهی‌است در جنوب شهر لنگرود.

 

 

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ «رأسِ ساعتِ تولّدِ کووید 19» در وبگاه آپارات

تیک‌تاکِ ساعتِ معلّقِ مثلّثی...

زن؛

    اتاق انتظار

              روی صندلی

                           بچّه دربغل به‌خوابِ ناز

**

مردِ بستریِ بخشِ آی‌سی‌یو

چشم از جهان فرو بسته بود

رأسِ ساعتِ تولّدِ کووید 19

**

زن

    اتاق انتظار

تاک‌تیکِ ساعتِ معلّقِ مثلّثی؛

بچّه

 چشم‌بازکرده...

شلمان؛ 5 اردیبهشت 1399 خورشیدی- داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ نیماییِ « شبِ دم‌کرده» داوود خانی‌خلیفه‌محله در اینستاگرام

لبه‌ی پنجره‌ی یک‌لَته‌باز

ماهیِ تُنگِ بلور،

سر‌و‌دُم می‌جنبانْد.

بادِ برخاسته شلاقش را

به‌تنِ پنجره و شیشه‌ی لق می‌کوبانْد

ابر بر قله‌ی کوه

ماه را می‌پوشانْد...

مرد

فانوس رَفِ کلبه‌ی تنهاییِ خود را گیرانْد.

باد

کمتر شده‌بود

آن‌سویِ جاده‌ی پرپیچ وخمِ آبادی

مرغِ شب‌آهنگ از شاخ درخت آویزان

یک‌نفس

بارِ غم می‌تَرَکانْد...

باد

جان‌باخته‌بود

درّه‌ی سنگیِ رود

آخرین بع‌بعه‌یِ برّه‌ی از گلّه‌جدا

زیرِ سرپنجه‌ی خون‌اندودِ گرگ خاکستری ازرمق‌افتاده‌ای...

**

از درخت

اوّلین قطره‌ی خون

که شتک زد بر خاک

حَقّ‌حَقّ مرغ شب‌آهنگ به‌ناگاه خوابید

شبِ دم‌کرده

             سکوت

وَ  دهان‌باز

زمان

از نفس افتاده بود

شلمان؛ 15 فروردین 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ نیماییِ« پیرزن » از  داوود خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه آپارات

چِل‌چِلیکِ چند جفت چِلچِله

چَک‌چَک چکاوکان سینه‌چاک...

پیرزن،

خیره‌ است پیش پای پنجره

به‌روی سیم‌های برق؛

چاله‌چوله‌های کوچه‌ لب‌پَرند از آب.

ناگهان،

قطره‌ای از آب ناودان

می‌سُرَد به پهنیِ چروک چهره‌‌اش

**

پیرزن،

پهنیِ چروک چهره‌اش

قطره‌ای از آب ناودان

چاله‌چوله‌های کوچه

سیم‌های برق‌

چَک‌چَک چکاوکان

چِل‌چِلیکِ چلچله

**

کاشکی!

کاش زمان

به‌عقب برمی‌گشت

پیرزن،...

شلمان؛ 2 فروردین 1399 خورشیدی

 

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ «خرمن خاطره» از داوود خانی‌خلیفه‌محله در اینستاگرام

می‌لَمَم

زیرِ طاقِ خاطراتِ کودکی‌و‌نوجوانی‌و جوانی‌ام

**

برگ‌های بید را

بادِ برخاسته می‌روبانَد.

پرتوان

می‌غرّد

رعدی از ابر بهار،

خرمنِ خاطره را

چشم‌برهم‌زدنی

برق می‌سوزانَد...

طاقِ خوشوقتیِ من می‌رُمبد.

شلمان، فروردین 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

صدای پای بهار می‌آید.

گیلکان سوگوار از کرونا!

بگذاریم بهار ، فارغ‌دل از هر رویداد انسانی، طبل خودش را بنوازد و دوشادوش سینه‌چاکان چشم‌به‌راهش، نرد عشق ببازد ودر این روزهای پایانیِ وانفسایِ اسفندِکرونایی، طبع دلپذیرِ گرم‌اندامش، سرسوزن، کروناپسند نباشد و پی‌نبرد تو همین یک‌ماه اسفند در همین گیلان‌زمین، چندصد گیلک‌زبان، غریبانه در دلِ گودال‌های چندمترکَنده‌شده، آرمیده‌اند؛ بی‌آنکه بازماندگانشان شاهد خاکسپاری‌شان باشند.

**

فتوکلیپ سرزمین زخم‌دارِ گیل‌و‌دیلمِ کُهن‌گُهَر در اینستاگرام داوود خانی

 

 

 

برای سرزمین زخم‌دارِ گیل‌و‌دیلمِ کُهن‌گُهَر

و به‌یادِ گیلکانِ کروناییِ غریبانه‌جان‌باخته و آرمیده در خاک

**

آسمانِ نیلگون و دشت‌های لاله‌رنگ و سبز و زرد سرزمین گیل‌و‌دیلمم!

گرچه اَبرَشی

از شقایق‌و بنفشه‌ها ویاس‌و‌پامچال‌های تازه‌بردمیده؛

این بهار،

آه پر از غمم!  آه پر از غمم!

گرچه باطراوت است

                  برگ‌ها و سبزه‌زارهای ژاله‌شُسته‌ات،

من ولی؛

چگونه در نبودِ آرمیدگانِ پرشمار تویِ گورهای چندمترکَنده‌‌ات

راضی می‌شوم بگویمت که خرّممم؟

سرزمینِ زخم‌دارِ گیل‌و‌دیلمِ کُهن‌گُهَر!

من

چگونه شوق می‌کنم که این بهارِ باردارِ بی‌خبر

گوش تا فرادهم به چَک‌چَک چَکاوکانِ نازگر؟

یا به شیهه‌شیهه ‌اسب‌های تند‌و‌تیز و

مادیان‌های پرکرشمه‌ریز و نغمه‌ی پرندگان و جویبار و آبشارها؟

آه!

 من چگونه این بهار،

سرزمین گیل‌و‌دیلمم!

با دوچشم خون‌چِکان

حاضرم قدم زنم

توی بیشه‌زارها وکوچه‌باغ‌های اَبرَش بهاری‌ات؟!

شلمان؛ 27 اسفند 1398 خورشیدی- داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

 

ماهیگیر

می‌چرتید

ماهیِ سرخِ زبل

دانه‌ی ذرّت هَوَسید

باد بر آب، لک‌انداخته‌‌بود

آب‌تَک

دُم‌وسر ‌جنبانید

ماهیگیر واچرتید...

**

کفِ رود

سُرب

صلح را می‌آشفت!

املش؛ ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ خورشیدی  - داوود خانی‌خلیفه‌محله

آب‌تَک: شناور. وسیله‌‌ای برای قلاب ماهیگیری.

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ «بی‌تفنگ و بی‌درخت و بی‌پرنده و تبر» در وبگاه آپارات گیلکان

 

شد تبر تفنگ و قلب تک‌پرنده  بر درخت را نشانه  رفت

شد پرنده نقش بر زمین و شد تفنگ باز یک تبر

داشت می‌گریخت از تبر درخت

شد تبر دونده، پیچ رودخانه‌ی رونده، سدّ راه...

داشت می‌خزید از درختِ قطعه‌قطعه، کُپّه‌کُپّه‌ی بخار سوی آسمان بلند

آسمان دلش گرفته شد

از هزار رود و ببر

                         آسمان‌غُرُنبه

                                                    پرخروش‌تر،

برق

      ناگهان‌جهید از ابر

                                   جِزّ‌و‌وِزّ و پِکّ‌وپِک...

چیزی از تبر نمانده بود

دشت

بی‌تفنگ و بی‌درخت و بی‌پرنده و ...

رود

برکه را می‌تَرَکانْد.

شلمان؛ 1 دی‌‌ماه 1398 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی