مژهخنجری وچشملاجورد وگیسوانشرابیام!
بوسه از لب تو دانهای چقدْر آب میخورد؟ بگو!
- ۰ نظر
- ۲۱ آبان ۹۸ ، ۱۲:۳۶
مژهخنجری وچشملاجورد وگیسوانشرابیام!
بوسه از لب تو دانهای چقدْر آب میخورد؟ بگو!
صبح
دیدمت هنوز نارسیدهای
ظهر
آفتاب خوردَتِت
عصر
آمدم بچینمت...
گفتنم دُرُسته خوردَنِت!
شلمان؛ 13 آبان 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفهمحله
فِنْـچِ نغمهخوانِ راهراه دانهخوار را
در قفس که میگذاردَش
فِـنْس میکشد به دوْرآن که گربههای ناقلای جوجهخوار تا ندزدَنش...
رامسر؛ 11 آبان 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفهمحله
گاهی روی دفترِ سفید
کار شاعرانه میکنم:
دست وصورت و لب ترا
رنگِ عاشقانه میکنم
موی نرم میکشم، وَ بعد
با مداد، شانه میکنم
چشمِ آهوانهی ترا
رنگِ رودخانه میکنم
قامتِ تو را که میکشم،
رقصِ شادمانه میکنم
شاعریِ من که میپَرَد،
خلوتی بهانه میکنم
آه! بیتو با خیالِ تو
گریهی شبانه میکنم
شلمان؛ 13 مهر 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفهمحله
میگذارد کَپَهی مـــرگش را
زیرِ سرِ یُبْسترین کُپّهی ابر،
کرْتِ شــــالیِ دهانواکرده
شلمان، 15 شهریور 1398 – داوود خانی خلیفهمحله
فرصتی بهقدر مدّ آه
قد کشید وُ مُــــــرد
شعلهی جوانـــیام!
شلمان؛ 15 مرداد 1398 خورشیدی – داوود خانی خلیفهمحله(لنگرودی)
غمخورکهای جهان
برکه میبینند اقیانوس را
شلمان؛ 14 مرداد 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفهمحله(لنگرودی)
بر فرازِ تـــــــپهی زیبای شب
جست میزد بــرّهی تنهای شب
بوسه میچسبانْد دور از چشم روز
ماهخانـــم بر لب آقــــای شب
(شلمان؛ 26 فروردین 98- داوود خانی خلیفهمحله(لنگرودی
تَقتَق تَتَق تقتق تاز...
باران نوبهاری
بارید و باد روبید
ابر از بلندی کوه
در صبح استحاله
**
طنّاز مثل آهو
سر میکشید خورشید
در آبچالههای دشتِ هزارلاله
داوود خانی خلیفهمحله(لنگرودی)