دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۲۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است


-        باباش از اون خرپولداراس

کم نیستند شمار پُرآسایشانِ تهی‌دردِ جامعه و لابد جمله‌ی بالا را فراوان شنیده اید و باز خواهید شنید.

خرپول و خرپولدار، از مرکّب‌های غیرمؤدبانه‌اند.

چی‌گفتم ؟ خرپولدار؟!

مگر خرپول، به معنای پولدار نیست؟

تمام‌قد، درست است: ترکیب خرپولدار، عیب در کلام و حشو است و به‌جای عبارت بالا، صحیح آن است بگوییم:

-        باباش خرپوله.

داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی

بر فرازِ تـــــــپه‌ی زیبای شب

جست می‌زد بــرّه‌ی تنهای شب


بوسه می‌چسبانْد دور از چشم روز

ماه‌خانـــم بر لب آقــــای شب


(شلمان؛ 26 فروردین 98- داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی

  • داوود خانی لنگرودی

انارستان‌محله؟!ی املش

پسوند "سِتان" به گیلکی‌ می شود "کَلَه" مانند "انارکله" و "کونوس‌کله" که البته پسوند " کله" در فارسی قدیم نیز کاربرد داشت و امروز در فارسی به‌جای انارکله می‌گویند: "انارستان" و به‌همین قیاس و توضیحاتی که داده‌شد، پسوند "زار" که به‌گیلکی ، "جار" گویندَش. مانند: "لولِه‌جار؛ لَلَه‌جار" به معنی " نِی‌زار " فارسی و...

با این شرح کوتاه، می‌خواستم بپرسم محله‌ای که در شهر املش جاخوش کرده‌است و  انارستان‌محله می نامندَش، به‌نظر شما با وجود دو پسوند پیوسته‌ی "ستان" و  "محله"، می‌توانیم بگوییم در نام‌گذاری این مکان، آوردنِ کلام به‌اقتضای مقام به‌شرط فصاحت نبوده و حشو است؟!

به‌طور حتم این‌گونه نیست. چرا که وقتی می‌گوییم انارستان، با اسم مرکب عام روبه‌روایم و در این میان اگر کسی در شهر املش از شما بپرسد:

 -می‌خواهم بروم انارستان.

 تعجب خواهید کرد و جواب می‌دهید:

- املش تا بخواهی پر از انارستان است. کدام انارستان؟

 و بعد، ممکن است پیش‌دستی کنید و دَمِ دست ترین مکانش، حاشیه‌ی رودخانه را نشانش بدهی و بگویی:

برو ببین چه خبر است.

اما وقتی بگوید:

- می‌خواهم بروم انارستان محله.

 آن‌وقت ذهنتان بر روی اسم مرکب خاص(مکان خاص) متمرکز می‌شود؛ یعنی محله‌ی که آن را از انارستان‌های دیگر مجزا می‌کند و به همین منظور می‌توانیم نتیجه بگیریم  که در این نام‌گذاری، پیشینیان ما به‌درستی، کلام به‌اقتضای مقام به‌شرط فصاحت را صورت بسته‌اند و بس.

املش؛ 26 فروردین 98   - داوود خانی خلیفه‌محله

 

  • داوود خانی لنگرودی

پاسبان، همراهمان راه می‌افتد

-اون یکی‌تون کجاس؟

همت می‌گوید

-رفته ترکمون بزنه

                           بریده‌ای از رمان جاودانه‌ی  همسایه ها از زنده‌یاد احمد محمود

می‌گویند ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است؛ رمان همسایه‌های زنده‌یاد احمد محمود، از طراوات و تازگی نمی‌افتد و  از آن‌دست رمان‌های آفریده‌شده‌ای است که قرار نیست گردگیر زمان شود.

داشت یادم می‌رفت، دیروز رفته بودم زادگاهم خلیفه‌محله‌. 

ساحل شلمان‌رود، شمار ماهیگیران از ماهیان بیش‌بود و گاو‌راه پرتی، یکی از آن شمار، شلوار و تُنُکه از کمربه‌زیر درآورده و بر سیخ‌چوبکی بُزآویز کرده بود و ترکمون می‌زد!

  • داوود خانی لنگرودی

 تَق‌تَق تَتَق تق‌تق تاز...

باران نوبهاری

بارید و باد روبید

ابر از بلندی کوه

                      در صبح استحاله

                                    **

طنّاز مثل آهو

سر می‌کشید خورشید

                    در آب‌چاله‌های دشتِ هزارلاله

داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی


عصر یک روز پاییزی سال 1374 خورشیدی از کتاب‌های پهن‌شده‌ بر سنگفرش‌ کوچه‌ای در خیابان انقلاب تهران، کتاب می‌کاویدم که چشمم افتاد به زمزمه‌های م. سرشک (برگزیدة غزل) .

کتابی که نزدیک به دوسال پیش از تولدم با دوهزار نسخه در چاپخانة طوس مشهد به‌سال 1344 چاپ شده‌بود.

فروشنده، همین‌که متوجه شد اشتیاقم برای خرید دوچندان است، نیشش تا بناگوش بازشد و کتاب دست چندم را که جای قیمتش را از قبل تراشیده‌بود، به‌چندین برابر قیمت متعارف به خوردم داد و گفت:

-این از اون کتابای نایابی‌یه که اگه نخری تا چند دقیقه دیگه میان می‌خرنش و اون‌وقت عمرن بتونی...

و البته، راست می‌گفت.  کتاب را به قیمت دهان‌پرانیده خریدم و چُستی رفتم خوابگاه دانشجویی و نیم‌های شب بود که فهمیدم آخرین غزل‌ کتاب شفیعی کدکنی را هم خوانده‌ام..

در این صفحه از وب‌نوشتم، غزل آه شبانه‌اش را قرار داده‌ام و امید پسندتان آید!

  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی

دوبیتی گیلکی بهاری از داوود خانی خلیفه‌محله در آپارات

بنفشه بو فِـــــپیت سل̌ کناره

هَـــــنه بولبول̌ چأچه رادواره

ببو صأرا پوره سورخ̌ گول̌ جی

بهأر بومأ، بهأر بومأ، بــهاره!

  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی