دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

«شعر فارسی و گیلکی و کردی و زبان‌‌های خویشاوند با زبان پارسی، حتماً باید موزون باشد.«

مانند نادر نادرپور و فریدون مشیری  فریاد بر می‌آورم، شعر کلامی است «موزون» و به‌تأیید گفتار خواجه‌نصیر‌الدین طوسی؛ وزن از فصل‌های ذاتی شعر است و البته کاری به مقفی و مردف، یا حتی «موزونِ متساوی» بودنش ندارم.

از یک‌سو، هرچند سخن موزون و حتی مقفی و مردف،  اگر از شاعرانگی بی‌بهره‌باشد را نمی‌توان شعر نامید؛ از سویی دیگر، این قبیل آثار بی‌وزن، حتی همه‌ی به‌اصصطلاح اشعار شاملو آن‌جا که موزون نیست، ولی در آن‌ها جوهرِ شعری  به‌فراست موج می‌زند را هم نمی‌توان شعر نامید.

داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

 

در زبان  گیلکی و در گویش‌های  مختلف به گیاه آقطی؛ «پِلَم»؛ «پیلَم»؛ «پِلأم» و...می‌گوییم.

برخی از مؤلفین و گیلک‌پژوهان  علت نام‌گذاری آن را به‌دلیل فراوانی پراکنش این گیاه در جلگه‌ها و جنگل‌های میان‌بند شمال و اینکه  «پشتِ سرِ هم«  و به‌بیانی به‌صورت انبوه  رشد می‌کند، باور دارند پیشینیان ما این نام را از آن‌روی بر آن نهاده‌اند؛ حال آنکه  به‌نظر می‌رسد این نام‌گذاری، علت‌های قانع‌کننده‌ی دیگری می‌تواند داشته  باشد.

به‌باورم  این گیاه به زبان گیلکی از دو واژه‌ی  «پیل»؛ «پِل» و... به معنی «تاول» و «هم» که  در گیلکی مخفف «مرهم» است، از این‌روی واژه‌ی  گیلکی «پِلَم»  می‌تواند مخفف و دگرگون شده‌‌‌ی دو واژه‌ی «پیل+ مرهم» به معنی «مرهمی بر تاول»  باشد.

یادمان باشد، هرکجا گیاه آقطی(پِلَم) رویش دارد، گیاه  گزنه(گرزنه) هم  در کنارش دیده می شود  و وقتی گزنه‌ای، کسی را می‌گزد، برگ گیاه آقطی را به‌علت الیتام‌بخشی بر جای تاول‌زده  می‌مالند  و پُر دور نیست نام «پِلَم» به‌معنای «مرهمی بر تاول»  از دل آن بیرون آمده باشد.

املش؛ بیست‌و‌سوم آذر 98 خورشیدی - داوود خانی  خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

پنجشنبه 21 آذر 1398 خورشیدی بود. از محل کار می‌رفتیم منزل. از املش به چهارراه استاد‌کلایه که رسیدیم یادم آمد نزدیک به ده‌سال است که جاده‌قدیمِ سورکوه به بزرگ‌راه ناتمامِ همه‌‌اش  کمتر از یک‌کیلومتریِ استادکلایه - شیخ‌آباد چشم‌غُرّه می‌رود.

شلمان که آمدیم و به‌خانه رفتیم و قبل از آنکه ناهارمان را بخوریم، «دیوان خروس لاری» ابوالقاسم حالت را گشودیم.

مُروا خواستیم، مُرغُوا درآمد:

 زیر صفحه‌ی 160 ؛ دیدیم لاک‌پشتی به‌تاریخ نهم تیرماه سال 1327 خورشیدی، در قالب یک‌رباعی، فرزندش را چنین پشت‌گرمی می‌دهد:

«گویند که لاک‌پشت با بانگ بلند        

می‌گفت به‌طفل خویشتن: «ای فرزند!

کن شکر که با تمام این کُندرَوی       

این دولتیان به گرد ماهم نرسند»

رباعی از استاد طنز، زنده‌یاد ابوالقاسم حالت

یادداشت از داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

دیشب، زدم به شبکه‌‌ی سه سیما که به‌اصطلاح فوتبال تماشا کنم، دیدم سریالی را پخش می‌کند به‌نام «وارش» و قسمت‌هایی از آن را که نگاه می‌کردم، در سکانسی زن  گیلانی گُلی از گیاه  گَندِ‌واش(علف هرز) کَند و به شوهر جنوبی‌اش داد و او گفت: «این چی‌‌یه؟» هنرپیشه‌‌ی زن در جوابش  گفت: «ما بهش تمشک (تمش؛ بولوش؛ بوروش)  می‌گیم...»

عجبا!

شلمان؛ بیستم آذر 98 - داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

در شیهه‌ی بادِ سردِ تهدیدآمیز               

بر میخ‌طویله‌ی کُتامی آویز

شالی،

         دَرَویده؛

                    جاده،

‌                              باران‌خورده  

خمیازه‌ی خشک می‌کشد دَهْرَه‌ی تیز

(رباعی «خمیازه‌ی خشک» از داوود خانی خلیفه‌محله)

«کَتام»؛ که در زبان گیلکی «کُتام» می‌نامندش؛ خانه‌ی کوچک موقتی است که از چوب و مصالح کم‌دوام درست می‌شود.

دَهْرَه: داس درو. داسگاله   

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ ماه من! از داوود خانی خلیفه‌محله در وبگاه آپارات گیلکان

ای فدای نوش‌خندوناز و قدّوقامتت               

ماه من! هلاکِ چشم‌های باوجاهتت!،                     

خواستم ببینمت ببویمت به‌میمنت                           

جرعه‌ای بنوشم از لبان پرحرارتت

سر به‌میل، روی شانه‌ام گذاری‌ و شوَم                       

 کِیْف‌کوکِ یک‌دم از کرشمه‌ی عنایتت

چون گذشته، وام‌دار لطف بی‌نهایتت                 

گرم از آفتابِ ظهرِ بی‌زوال دولتت...

**

ظهر بود؛ آفتاب پهن و، بی‌سر و‌صدا                

آمدم به‌کوچه‌های خاطره، ندیدمت!

 

به‌تشخیص‌وضرورت، در بیت پایانی، عیب متعارف در قافیه صورت پذیرفته است.

شلمان؛ 1 آذر 1398 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی