دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۱۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ رباعیِ گیلکی «چشم‌به‌رائی» داوود خانی‌خلیفه‌محله در اینستاگرام

هرچی بَدأبی مَه وعده دیلبر هَچی بو

یک‌روز بییه بَبی می‌یاور هَچی بو 

پیری بومه تا می‌چُشمَ دیل واخوبابو

می‌چشم‌به‌رائی تَه‌به آخر هَچی بو 

بازسرایی 23 فروردین 1399 خورشیدی

 (چشم‌به‌رائی=چشم‌به‌راهی)

برگردان‌به فارسی:

( داده بودی وعده‌ هر دلبر به‌من بیهوده بود)

( داده بودی وعده‌ هر دلبر به‌من بیهوده بود)

( پیری آمد آنکه تا چشم دلم آگاه شد)

( چشم‌برراهی من آری برایت آخرش بیهوده بود)

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ نیماییِ « شبِ دم‌کرده» داوود خانی‌خلیفه‌محله در اینستاگرام

لبه‌ی پنجره‌ی یک‌لَته‌باز

ماهیِ تُنگِ بلور،

سر‌و‌دُم می‌جنبانْد.

بادِ برخاسته شلاقش را

به‌تنِ پنجره و شیشه‌ی لق می‌کوبانْد

ابر بر قله‌ی کوه

ماه را می‌پوشانْد...

مرد

فانوس رَفِ کلبه‌ی تنهاییِ خود را گیرانْد.

باد

کمتر شده‌بود

آن‌سویِ جاده‌ی پرپیچ وخمِ آبادی

مرغِ شب‌آهنگ از شاخ درخت آویزان

یک‌نفس

بارِ غم می‌تَرَکانْد...

باد

جان‌باخته‌بود

درّه‌ی سنگیِ رود

آخرین بع‌بعه‌یِ برّه‌ی از گلّه‌جدا

زیرِ سرپنجه‌ی خون‌اندودِ گرگ خاکستری ازرمق‌افتاده‌ای...

**

از درخت

اوّلین قطره‌ی خون

که شتک زد بر خاک

حَقّ‌حَقّ مرغ شب‌آهنگ به‌ناگاه خوابید

شبِ دم‌کرده

             سکوت

وَ  دهان‌باز

زمان

از نفس افتاده بود

شلمان؛ 15 فروردین 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ« بَشی امّا نَبی هرگی فراموش» داوود خانی‌خلیفه‌محله  در اینستاگرام

ندونْسَم تاجَ‌ سر، خونَ جگر بی؟

لاکوی! نیمه‌شبون می‌اشکَ تر بی

بَشی امّا نَبی هرگی فراموش

تو هم خونَ جگر هم تاجَ‌ سر بی‌

بازسرایی 16 فروردین 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ نیماییِ« پیرزن » از  داوود خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه آپارات

چِل‌چِلیکِ چند جفت چِلچِله

چَک‌چَک چکاوکان سینه‌چاک...

پیرزن،

خیره‌ است پیش پای پنجره

به‌روی سیم‌های برق؛

چاله‌چوله‌های کوچه‌ لب‌پَرند از آب.

ناگهان،

قطره‌ای از آب ناودان

می‌سُرَد به پهنیِ چروک چهره‌‌اش

**

پیرزن،

پهنیِ چروک چهره‌اش

قطره‌ای از آب ناودان

چاله‌چوله‌های کوچه

سیم‌های برق‌

چَک‌چَک چکاوکان

چِل‌چِلیکِ چلچله

**

کاشکی!

کاش زمان

به‌عقب برمی‌گشت

پیرزن،...

شلمان؛ 2 فروردین 1399 خورشیدی

 

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ «خرمن خاطره» از داوود خانی‌خلیفه‌محله در اینستاگرام

می‌لَمَم

زیرِ طاقِ خاطراتِ کودکی‌و‌نوجوانی‌و جوانی‌ام

**

برگ‌های بید را

بادِ برخاسته می‌روبانَد.

پرتوان

می‌غرّد

رعدی از ابر بهار،

خرمنِ خاطره را

چشم‌برهم‌زدنی

برق می‌سوزانَد...

طاقِ خوشوقتیِ من می‌رُمبد.

شلمان، فروردین 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ رباعیِ گیلکیِ « نازِیْ»  از: داوود خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه آپارات

نازِیْ کؤنیِ‌و شونی مِه‌به زارأ بونه

ابرؤن هَنَنه دونیا مه‌به تارأ بونه    

بیروجنَمه خرابه‌مئن، خوابأشومه   

جُغ داد زِئنه، می‌غصه بیدارأ بونه

برگردان به‌فارسی: 

(می‌نازیِ‌و می‌رویِ و زارم می‌شود)

(ابرها سرمی‌رسند و تار می‌گردد برای زندگی)

(می‌گریزم به خرابه خوابم ببرد)

(جغد می‌نالد و غصه‌ام بیدار می‌شود)

شلمان؛ 8 فروردین 1399 خورشیدی­

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ نیماییِ طنز کرونایی «هم‌وطن! مغز را باید شست!» در وبگاه آپارات

نوبهارآمده باشید وُقوف، کون‌گشادی موقوف!

پیش‌از‌همه، امیدوارم پوزش‌پذیر بی‌پرده‌گویی‌ام باشید و ازآن رنجیده‌خاطر نشوید.

روزهای پرجوش‌وخروشِ اسفند 98 را با در خانه‌ماندن به‌نوبهار 99 بخیه زده‌ایم و اکنون که قرار است دست‌کم تا پایان فروردینِ افسونگر هم در خانه‌هایمان بمانیم، باید کیف‌مان ازهرجهت کوک باشد.

هرچند کرونا، طبعی سردپسند دارد و مجبورمان می‌کند با خوردنی‌های مغزدار و نوشیدنی‌هایِ گرمِ پُشت‌دار به‌جنگ آن برویم؛ با این‌همه، «کون‌گشادپسند» نیز است. اساساً کرونا «کاف»‌پسند است. نافِ کرونا را با «کاف» بُریده‌اند و بی‌سبب نیست بیشتر به‌سراغ آن‌هایی می‌رود که دست‌و‌پا و سر ‌وکون نمی‌جنبانند و همین بی‌تحرکی، نَفَسشان را «تنگ» می‌کند و ستاد کرونا هم برخود می‌چیند تا بی‌درنگ با آمبولانس به‌استقبال آن‌هایی که تنگیِ نفس دارند، برود و بَبَردشان ‌بیمارستان، که بُردنشان همانا و گرفتن عفونت از اقسامِ قارچ تخت‌های بیمارستانی که افزونِ بر مرض می‌شوند و زبانم کال‌ولال، آسمانی‌شدنشان هم...

لابد فکر کردید این بیل‌های مکانیکی را هم از «بِلادِ خارجه» تنها برای به‌دار آویختنِ قاچاقچی‌های پرخطر و آدم‌کُش‌ها خریده‌اند؟ نه‌جانم! این بیل‌ها، تابخواهی چندمنظوره‌اند! البته این‌روزها، کارشان شده‌است تماماً چال‌کندنِ چندمتریِ به‌مفت‌و‌رایگان در گوشه‌های گورستان‌ها و دفن کرونایی‌هایِ آسمانی‌شده.

پس اگر نمی‌خواهید با کرونا، آسمانی شوید و باز زبانم کال‌ولال، در این گورهای پرعمقِ مفت‌کَنده بیارامید، در خانه‌هایتان:

==

هم‌وطن!

همگان می‌گویند:

«کرونا آمده در خانه بمانید به‌چند»

پیش‌ازهر شستنِ دست،

بینیِ‌و‌مویِ سر و گوش‌و‌دهان،

این بوَد شرطِ نخست:

«مغز را باید شست!»

بَعدازآن،

تیز‌و‌بُز، بی‌ترمز

دست‌وپا و سروگردن، بتکانید به‌سرحدّ مجاز

دودهن نیز بخوانید آواز

وَ سرانجام بیایید به‌مِهر،

قِروُ‌غَربیله‌ی ابرو وکمر

تا کُنَد خوب اثر!

شلمان؛ 4 فروردین 1399 خورشیدی داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ دوبیت شعرِ  طنزکرونایی  در وبگاه آپارات

ایران بزرگ! کشورِ بلبل‌و‌پروانه‌و‌گُل!

یک‌عدّه به‌دست کرونا و عدّه‌ای از اَلْکُل

می‌ترسم ازاین بی‌دروپیکریِ و بی‌شاخ‌و‌دُمی

پرپر بشوند در بهار مردمانت بِالکُل

می‌ترسم ازاین بی‌دروپیکریِ و بی‌شاخ‌و‌دُمی

29 اسفند 1398 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

صدای پای بهار می‌آید.

گیلکان سوگوار از کرونا!

بگذاریم بهار ، فارغ‌دل از هر رویداد انسانی، طبل خودش را بنوازد و دوشادوش سینه‌چاکان چشم‌به‌راهش، نرد عشق ببازد ودر این روزهای پایانیِ وانفسایِ اسفندِکرونایی، طبع دلپذیرِ گرم‌اندامش، سرسوزن، کروناپسند نباشد و پی‌نبرد تو همین یک‌ماه اسفند در همین گیلان‌زمین، چندصد گیلک‌زبان، غریبانه در دلِ گودال‌های چندمترکَنده‌شده، آرمیده‌اند؛ بی‌آنکه بازماندگانشان شاهد خاکسپاری‌شان باشند.

**

فتوکلیپ سرزمین زخم‌دارِ گیل‌و‌دیلمِ کُهن‌گُهَر در اینستاگرام داوود خانی

 

 

 

برای سرزمین زخم‌دارِ گیل‌و‌دیلمِ کُهن‌گُهَر

و به‌یادِ گیلکانِ کروناییِ غریبانه‌جان‌باخته و آرمیده در خاک

**

آسمانِ نیلگون و دشت‌های لاله‌رنگ و سبز و زرد سرزمین گیل‌و‌دیلمم!

گرچه اَبرَشی

از شقایق‌و بنفشه‌ها ویاس‌و‌پامچال‌های تازه‌بردمیده؛

این بهار،

آه پر از غمم!  آه پر از غمم!

گرچه باطراوت است

                  برگ‌ها و سبزه‌زارهای ژاله‌شُسته‌ات،

من ولی؛

چگونه در نبودِ آرمیدگانِ پرشمار تویِ گورهای چندمترکَنده‌‌ات

راضی می‌شوم بگویمت که خرّممم؟

سرزمینِ زخم‌دارِ گیل‌و‌دیلمِ کُهن‌گُهَر!

من

چگونه شوق می‌کنم که این بهارِ باردارِ بی‌خبر

گوش تا فرادهم به چَک‌چَک چَکاوکانِ نازگر؟

یا به شیهه‌شیهه ‌اسب‌های تند‌و‌تیز و

مادیان‌های پرکرشمه‌ریز و نغمه‌ی پرندگان و جویبار و آبشارها؟

آه!

 من چگونه این بهار،

سرزمین گیل‌و‌دیلمم!

با دوچشم خون‌چِکان

حاضرم قدم زنم

توی بیشه‌زارها وکوچه‌باغ‌های اَبرَش بهاری‌ات؟!

شلمان؛ 27 اسفند 1398 خورشیدی- داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی