دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

نوشته‌ی داوود خانی‌خلیفه‌محله

کوچک و نوجوان که بودم و محرم می‌شد وگاهی سال‌ها بیشتر روزهای آغازین دهه‌ی اوّل، بارانی؛ امّا روز عاشورا آفتابی؛ ننه‌ی خدابیامرزم می‌گفت:

  •  قربان بشوم خدایَه! ببین داوودکم! آن‌خدا جای حق نشسته است و نمی‌گذارد مراسم زنجیرزنی و عزاداری عاشورا برگزار نشود.

 و برعکس، سال‌هایی که روزهای آغازین دهه‌ی اول محرم، آفتابی می‌شد و روز عاشورا بارانی، ننه‌ام می‌گفت:

  •  ببین داودکم! آسمان هم در عزای امام‌حسین و اولاد و اصحاب و یاران باوفایش، خون‌ می‌گرید.

حالا یاد این باد و بارانی افتاده‌ام که دارد بی‌امان بر گرده‌ی شالیزارها و ساقه‌های برنج تسمه می‌کشد و لابد باران حکمتی است که از آسمان می‌بارد...و صدای ننه‌‌ام را می‌شنوم که می‌گوید:

  •  تو ای داوودکم! چه می‌دانی ازاین باران بی‌امان برنج‌خراب‌کُن!

املش؛ ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ خورشیدی

 

  • داوود خانی لنگرودی

دوبیتی‌گیلکی:«نگوتی لأکوجؤن کی ته توراگود؟» در وبگاه آپارات

شاعر: داوود خانی‌خلیفه‌محله

نگوتی لأکوجؤن کی ته توراگود؟

تی‌باله بیْته تی‌گوشه پوراگود؟

نیگا بؤدی مره، تأم‌بیْته بئسه

نگوتی کی تره می‌جی دوراگود؟

22 مرداد 1399 خورشیدی

 

 

  • داوود خانی لنگرودی

یادداشتی از داوود خانی‌خلیفه‌محله

بعداز‌سال‌ها، یکی‌از روزهای پاییزی سال ۱۳۶۹ رفته بودم سینما نیاگارای لنگرود که اسمش رو خیلی وقت بود تغییر داده و گذاشته بودند سینما آزادی و یه فیلم خارجی رو پرده ی نمایش بود که  سر و تن و دمش را با قیچی بریده بودند و آدم متوجه‌ی نمی‌شد که فیلم چی‌به‌چی‌یه.

حتی آلان اسم فیلم از یادم رفته؛ اما جایی جمله‌ا‌ی رو قهرمان داستان به نوجوانی گفت که مثل یه ضرب‌المثل واسه‌م ماندنی شد:

مادر به فرزند زندگی می‌بخشد و زمان، تجربه!

راستی، تا بخوام یادداشت رو تموم کنم اینم بگم سال‌هاست خیال لنگرودی‌ها رو راحت و  درِ سینماآزادیِ لنگرود رو واسه همیشه‌ی خدا تخته کردند و دیگه کسی سراغ  آزادی نمی‌ره!

۲۲ مرداد ۱۳۹۹ خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی