دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۲۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

   

«یک‌چند لب از یار گرفتیم                         

لب از لبِ پروار گرفتیم

از یارِ پر از عشوه و اطوار                          

با منت بسیار گرفتم

در کوچه‌ی باریکِ دَم ظهر                     

لب‏، گوشه‌ی دیوار گرفتیم

وقتی دوسه‌لب رد‌ ّوبدل شد                   

گرد از سرِ شلوار گرفتیم‏،

رفتیم ته جیرمحلّه                                 

خاموشیِ گفتار گرفتیم»

این غزلِ بر وزنِ «مفعول مفاعیل فعولن» را به‌مناسبتی و در تابستان سال 1370 خورشیدی در زادگاهم سروده بودم.

خلیفه‌محله‎، شامل دو محله‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی جئورمحله(=بالامحله) و جیرمحله(=پایین‌‌محله) است.

  • داوود خانی لنگرودی

«کاش؛

         آلاچیقی،

                    آسمان‌جُل می‌داشت!

مؤجری،

       به‌دو زانوی ادب

                   بذر تقبُّل می‌کاشت!»

شلمان؛ 26 مرداد 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

 

«کلَّه‌پا توی هوا

به‌تُک آویخته بود

مرغِ گیلان‌شاهی

شاه‌ماهی!»

شلمان؛ 25 مرداد 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

غوکان

که تمامِ روز لب می‌بندند،

شب

از تبِ اعتراضشان می‌تَـرَکد!

شلمان؛ 23 مرداد 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله (لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی

داشتم خرمگس معرکه را

می‌پراندم دیدم

پشه‌ای خون‌شکم است روی بازوی چپم...

کف دستم شده بود پشه‌کش از سرِ خشم

 طفلکی بازویم! می‌باید چوب خودش را می‌خورْد.

شلمان؛ 23 مرداد 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی

نخست اینکه اگر از من بپرسید شعر چیست؟ هیچ پاسخ روشنی ندارم به‌شما بدهم.

دوم اینکه، در زبان فارسی چیزی به‌نام شعر بی‌وزن نداریم و اساساً، ضروری‌ترین مؤلفه‌ی شعر فارسی؛ موزون بودن آن است و بس. به ‌همین سبب، زبردست‌تر از شاملو هم که باشی و بیایی به زبان نو و فرانو، اثر بی‌وزنی بیافرینی سرشار از شاعرانگی و لب‌پر از آرایه‌های ادبی، درهرصورت نثری بیش نیست.

به‌گفته‌ی اخوان ثالث، آن‌ها که وزن را از شعر گرفتند، پرت‌و‌پلایی به تقلید از فرنگی‌ها گفتند و تنها کارشان شدخراب کردن ذهن و اندیشه‌ی مردم .

 به‌باورم، احمد شاملو، بیش‌تر، با سپید بی‌وزنش، نثرنویس چیره‌زبانِ روزگارش بود و اندک، شاعر چیره‌دست عصرش؛ آن‌جا که شعرهای باوزن سروده است.

و آخر اینکه، شعر، با هیچ معیاری ترجمه برنمی‌تابد و باید گفت شعر، برگردان‌ناپذیر است و همان‌گونه که فرانسوی‌ها می‌گویند: «ترجمه‌ی شعر به زن می‌ماند؛ اگر زیبا باشد، وفادار نخواهد بود و اگر وفادار باشد، بی‌شک زیبا نیست»...

داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

لبه‌ی پنجره‌ی رو به‌حیاط؛

پیرزن، 

نیم‌جان می‌چرتید.

 

کلَّه‌ی دورترین

شاخه‌ی دارخُجِ پاخزه‌پوش

بی‌امان

کَشْکَـرَتی

می‌کَشْکید.

باد؛

یورش آورْد،

آخرین میوه‌ی نرم

سفت افتاد به‌خاک.

چشم برهم‌زدنی،

کشکرت،

کیشْک‌کنان

بال برهم‌زد و رفت؛

پیرزن، 

لحظه‌ای وا‌چرتید.

 

آخرین برگِ چَغَرکَندیده،

سرسَبُک

 ‌توی هوا می‌چرخید.

شاخه‌ی لخت‌وتُـنُک

شد بناگوشش باز.

ریزریز؛

آسمان

می‌گریید.

پیرزن...

شلمان؛ 21 مرداد 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

روبه‌روی من نشسته‌ای:

روی میز کافه؛

فال‌فال

ماردودِ قهوه‌ات،

سویِ من خزیده می‌شود.

آهوانه و کرشمه‌ریز؛

دل که می‌بری،

پا می‌شوی‌وُ پشت می‌کنی‌وُ سنگ می‌شوی‌وُ می‌روی...  

شلمان؛ 18 مرداد 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی

فرصتی به‌قدر مدّ آه

قد کشید وُ مُــــــرد

شعله‌ی جوانـــی‌ام!

شلمان؛ 15 مرداد 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی

غم‌خورک‌های جهان

برکه می‌بینند اقیانوس را

شلمان‎؛ 14 مرداد 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی