ازاین نالهی مردمان ازخداوندگاران ظلم
خدایی اگر بود، سقف سکوت جفا میشکست!
داوود خانیخلیفهمحله
- ۰ نظر
- ۱۸ آذر ۹۹ ، ۱۱:۳۲
ازاین نالهی مردمان ازخداوندگاران ظلم
خدایی اگر بود، سقف سکوت جفا میشکست!
داوود خانیخلیفهمحله
از دست تو شاکیام، بهجِد دلگیرم
لکنت دارم نمیکند تأثیرم
ای ماه دلارام من از روزی که
بوسیدمت، آرام نمیگیگیرم!
املش؛ ۱۶ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی- داوود خانیخلیفهمحله
با دو چشم هستهایِ وُپالتویِ نیسان آبی، گوشهای
پار ک بودی در خیابان و شدم با یک نگاهی منفجر
رزبیجار املش؛ داوود خانیخلیفهمحله
وَرف، چوپاره زِئنه!1 (برف، دانهدرشت میبارد!)؛ بیچاره گالشها!
کوچک که بودم، عصر یکروز چلهی بزرگ زمستان برف سنگینی داشت بر زمین مینشست.
از بالاتلار، مات دانههای درشت و بیامان برف بودم که دیدم مادرم در کنارم ایستاده است. تنگ درآغوشم گرفت و گفت: اینی داوود! وَرف، چوپاره زِئنه! (میبینی داوود! برف، دانهدرشت میبارد!)
بعد کوههای دوردست درابرفرورفتهی املش را نشانم داد و گفت:
بیچاره جؤرا گالشؤن الؤن چی کَشَنَن! (بیچاره کوهنشینان بالادست اکنون چی میکِشند!)
**
چند روزیست که یکریز و دانهدرشت در جلگههای گیلان باران میبارد و هوا بس ناجوانمردانه سرد شده است... ویدئوکلیپهای اینستاگرامی نشان از برف سنگینی است که در بالادست املش بر زمین نشسته. بیچاره!...
1چوپاره: طبق چوبی دایرهای که با آن دانههای برنج را پاک کنند و اصطلاح ورف، چوپاره زِئنه؛ کنایه از بارش سنگین برف است.
جمعه؛ 7 آذر 1399 خورشیدی- زربیجار املش؛ داوود خانیخلیفهمحله
کک دنیام نگیزد
دست خدا رو که گذاشتن دلِ خاک!
داوود خانیخلیفهمحله