چند خاطره از پهلوان «هادی مقرّبی کیاکلایه»، پیشکسوت لافندبازی و کشتیِ گیلهمردی املش
سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۲۶ ق.ظ
لِنگ ظهرِ نهم دیماه 1398 خورشیدی و آفتاب، توی خیابان و پسکوچههای کیاکلایهی املش پهن بود. از قبل، پهلوان هادی مقرّبی را میشناختم.
پهلوان مقرّبی، شکّرلهجه و شیرینگفتار و خوشبنیه است و در صحبتهایش بهزبان گیلکی و گویش املشی، واژگان اصیل بهکارمیبَرَد.
پیادهروی خیابان سرِ کوچه، درست روبهروی مدرسه کیاکلایه با همسایهاش صادق کاظمی روی وسیلهی ورزشیای نشسته بود. بعد از احوالپرسی و معرفیِ خودم با آنکه بهتازگی جراحی کرده و از بیمارستان و بیماری برخاسته بود، با آغوش باز چند خاطره از گذشتههایش تعریف کرد.
هرچند تاریخ دقیق خاطرهها در گذر زمان از یادش رفته؛ کافیاست سرنخی از آنها بهدستش بیاید، آنوقت از خوشصحبتیاش، سراپا گوش میشوی و فراوان،کیفمیکنی.
داوود خانیخلیفهمحله
- ۹۸/۱۰/۱۰