دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

غزل « یک‌‌نفر که...» از داوود خانی خلیفه‌محله

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۱۸ ق.ظ

 

یک‌نفر نشست پندهای پاپ را شنید و اَخفَشانه سرتکانْد          

 بَعد، چوخه برگرفت و رفت درهّ‌های سبز و یک‌دوگلّه بُز چرانْد

گرگ‌ها که آمدند پاسبان برّه‌ها شدند؛ مرد ذوق کرد           

چاقوای گرفت دست، رفت سگ، دَمَر که ‌خواب رفته بود را درانْد

دید یک شبِ سیاه و سرکه‌ای که کاهو خورده و عُجوبه‌ای شده است،   

هست تویِ خودروی زمان و تا کرانه های کاهنانِ مصر رانْد

باز، رفت، دید توی کومه‌ای که راهبی نشسته، آتشی به‌پاست     

در ‌تَرَق‌تروقِ شعله‌های کُنده، این سکوت بود سخت می‌چزانْد

بَعد، شد پرنده‌ای‌ و بال‌و پرگشود و رفت ‌روی شاخه‌ای نشست  

هم‌کلامِ با کلاغ‌های روضه‌خوان، که‌یک‌جهان دری‌وری پرانْد

دید مارمولکی -تمام‌پشم‌و‌ریش زیر تک‌درختِ سیب...وای!

دختری به‌ سنِّ دخترش که نارسیده بود را به‌زور صیغه خوانْد

**

یک‌نفر که کاهو خورده بود و شد پرنده، هم‌کلام با کلاغ‌هایِ...    

گرمِ خواب بود: پا که شد، عرق دو کاسه از لباس‌های خود چِلانْد

شلمان؛ 17 آبان 1398 داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی