فایل صوتی قصه ی گیلکی وال شاق از نادر زکی پور لنگرودی
منبع: کانال تلگرام گیله قصه
@Gileghesseh
نزدیکی های ساعت پنج بعدازظهر روز پنجشنبه 25 مرداد ماه است که میدان فرمانداری سابق لنگرود، سوار تاکسی می شوم و زیر پل اتوبان جاده لیله کوه پیاده می شوم تا خودم را به دانشکده ی پرستاری و مامایی لنگرود برسانم و در نشست نقد و بررسی دفتری از شعرهای چاپ نشده ی گیلکی استاد نادر زکی پور لنگرودی با عنوان " آقتووه وانیشته کارنم( نهال آفتاب می کارم) شرکت نمایم. هوا ابری است و دم دارد و میل باریدن. مسیر دویست –سیصد متری را که اتفاقاً مردی چتر به دست که چند سالی از من بزرگ تر است و به همراهم از تاکسی پیاده شده و قصد شرکت در مراسم را دارد، همراه است.
سر جاده منتهی به دانشکده، عده ای جمع شده اند و نادر نیز با آنان خوش و بش می کند.
نخستین بار است که از نزدیک می بینمش. خودم را که معرفی می کنم، خوشحال می شود و از قصه ی گیلکی اش" افتوو و والَ شاق "می گوید: از دختری که در خلیفه محله شلمان ازدواج کرده است و...
متاسفانه، جلسه را بنا به دلایلی لغو کرده اند و نادر مرتب اظهار شرمندگی می کند... در این میان، نادر زکی پور، آن گونه که انتظار می رفت مهربان است و دوست داشتنی و به اصطلاح گیـــلکان "دیل˚ بَنیش ". انگار نه انگار که مراسم بزرگ داشتش را لغو کرده اند.
استاد نادر زکی پور، تمام قد گیلکی می سراید و می نویسد. یکی از قصه های گیلکی اش را که افتوو و والَ شاق نام دارد را به رسم ادب در وبلاگم بارگذاری نموده ام.
برای استاد نادر زکی پور لنگرودی، بهترین ها را آرزومندم.
- ۹۵/۰۶/۲۷