افسانه های گیلان- افسانه ی سهره ی جنگلی از محمود پاینده لنگرودی
سِـهره ی جنگلی یا بلبل آوازه خوان با نام های گیلکی خائوسی؛ خوپوسه؛ خوبیسه، بلبل خمسه، خُبسُک
بازنویسی: زنده یاد محمود پاینده لنگرودی
جوان تهیدستی,
عاشقِ دختر پادشاه شد. راه چاره
را در آن دید که خود به خواستگاری پیش شاه برود و به مراد دل برسد. چنین کرد و به بارگاه پادشاه راه یافت و ماجرای عشق خود
را بیان کرد و از پادشاه خواست که او را
به دامادی بپذیرد. پادشاه گفت: می پذیرم اما, با یک شرط! جوان گفت: چه شرط؟ پادشاه گفت: شرطش این است که یک تکه چوب برای من
بیاوری که نه کج باشد و نه راست! جوان
پذیرفت و به گوشه ای پناه برد و از خدا خواست که او را پرنده ای کند تا به همه ی بیشه ها و جنگل ها پرواز کند و آن تکه چوب
دلخواه را بیابد و به حضور پادشاه بیاورد.
خداوند او را
سِـهره ی دور پرواز کرد و به سوی بیشه ها و جنگل ها, پر باز کرد و هنوز که هنوز است هر پاره چوب را می بیند, به آن نوک می
زند و این سر و آن سرش را
نگاه می کند و به زمین می اندازد و به سراغ پاره چوب بعدی می رود و با آرزوی انجام دادن شرط و عروسی با دختر پادشاه!! از
این شاخه به آن شاخه پر می کشد.
- ۹۴/۱۰/۲۶