دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۵۴ مطلب با موضوع «رباعیات داوود خانی لنگرودی» ثبت شده است

رباعی: بالای زنخ
از: داوود خانی لنگرودی

اجـــــــزا: به ظرافت و مرتب بگذار

بالاتنه دسته - را مـــــــورّب بگذار

بالای زنخ -کز همه جا- نرم تر است:

نــــــقّاش! برای کوزه ام لب بگذار!

شلمان- 21 مهر 1394

  • داوود خانی لنگرودی

رباعی: گرگ و بره

از:داوود خانی لنگرودی


گرگ آمد وُ تند، بره را پــــاک درید

فواره ی خون بره بر خــــــاک چکید

تا دشت بیاید که کمی ســــــرخ شود

برف آمد و روی گرگ را کرد سفید!

  • داوود خانی لنگرودی

جزر است: درست ساعتی بعد از مـد

ناگاه کشیده پیشِ چشمانــــم قـد

-بر سینه ی ماسه های گرم ساحل-

ماری خونسرد، پوست می انــدازد!

  • داوود خانی لنگرودی

1

یک پای مــدیر رشت و یک پا روم است

از دیدن خانواده اش محــــــروم است

با ایـــن همه صد هزار و یک مرتبه شکـر

آقای مدیر منشی اش خانــــــوم است!

2

تـبشیر نوین نظم کاری می کرد

تحذیر تخلف اداری مـــی کرد

خرکاری ما و جفتک انـدازی او

آقای مدیر خرسواری مـی کرد!

3

آقـــای مدیر کشف مطلب کرده است

مکتوب نوشته و مــــصوب کرده است

دریافتِ یک˚سوّمِ مازادِ حـــــــقوق

مشروط به کار پاسی از شب کرده است

4

دانــــــــیم ندان و ناتوان می باشد

ناپــــــخته و اندکی جوان می باشد

با این همه صد هزار و یک مرتبه شکر

آقای مدیر مهـــــــــربان می باشد!  

 


  • داوود خانی لنگرودی