دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۷۸ مطلب با موضوع «اشعار طنز داوود خانی لنگرودی» ثبت شده است

سوزی در دل ز دلفروزی دارم           رحمی، رحمی که طرفه سوزی دارم

مردم گویند: "کس به روز تو مباد"   می پندارند بی تـــــو روزی دارم! (عاشق اصفهانی)

*

گر رنج و عذاب سینه سوزی دارم    زآنست که همچون تو عجوزی دارم

قدم ز غمت خمیده و مردم شهر     می پندارند بی تو غـــــوزی دارم! (خروس لاری- ابوالقاسم حالت)

*

بـه! بـه! بـه! بـه! چه حال و روزی دارم              مینی کوپرِ یگانه سوزی دارم

بر عکس "خروس" و "عاشقِ اصفهونی"       دنیای قشنگ یالــقوزی دارم! (داوود خانی لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی

رباعی طنز آقای مدیر-7

از: داوود خانی لنگرودی


گویند نظـــــرباز و خرابـــاتی بود

بدبین و دهــــن بین و خرافاتی بود

آن چیز ولی به چشم خود می دیدیم

آقای مدیرمان کـــــــراواتی بود!


94/11/10

  • داوود خانی لنگرودی


رباعی طنز ششم آقای مدیر

از: داوود خانی لنگرودی


فوکوس و دِی وِلت و اِشپِگل می خواند

تاریخِ قدیم و از هِــــگِل می خـواند

آقای مدیـــــر، دولت آبـادی است

رُمـــــــانِ زوالِ کُلُنل می خـواند!


 (7/11/94)

هفته نامه ی فوکوس، روزنامه دی وِلت و هفته نامه ی اشپگل از نشریات معتبر آلمانی می باشند

زوالِ کُلُنِل؛ رمانی ست از محمود دولت آبادی


  • داوود خانی لنگرودی


پیش از این چهار رباعی طنز با عنوان آقای مدیر را در وبلاگم انتشار داده بودم و این یکی هم در ادامه ی همان مجموعه می باشد که ممکن است همچون زن گیرنامه بعدها بصورت کتاب الکترونیکی رایگان در فضای مجازی منتشر گردد.


در دفتر کار ساعتی قبل از شب

از کار زیاد و اندکی بعد از تـب

طبق نظر پــــزشکیّ قانونی

آقای مدیر بست از گفتن لـب!

4 بهمن 1394

  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی

نسخه الکترونیکی رایگان کتاب زن گیر نامه داوود خانی لنگرودی

شامل 50+یک دوبیتی طنز

پیش از این 28 دوبیتی طنز با مـــضمون "زن گیری" و با عنوان دوبیتی های طنز زن گیر نامه، سروده بودم که در وبلاگم و یکی دو سایت معتبر دیگر نیز منتشر شده بود.

هرچند سرودن طنز در یک قالب و آن هم با یک مضمون به تعداد فراوان،همچون گرفتن زن در این دوره و زمانه، چندش آور است و توی ذوق می زند؛ دیدم حالا که 28 قطعه از آن را سروده ام، چند تا دیگری بر آن بیفزایم و آن را به عدد 50 به اضافه ی یک برسانم و یک جورایی خاطره پنج بعلاوه ی یک را در اذهان زنده کند.

این بود که دیروز و دیشب نزدیک به 15 دوبیتی دیگر از این دست سرودم که چند تایی از آن را در زیر مشاهده می کنید.

امید این یکی دو روز پیش رو، فرصتی دست دهد و دل و دماغی هم داشته باشم تا این مجموعه ی طنز را به عدد مورد نظر برسانم و یک روز را هم صرف ساخت کتاب در قالب پی دی اف نمایم و اوایل هفته ی آینده این نسخه ی الکترونیکی رایگان را در وبلاگ و شاید یکی دو سایت دیگر رونمایی نمایم:

چه خوبه زن بگیرم بستنی خور

مدل بالا و بی جهل و تحـجر

بپوشه کاپشن چرمــــیّ اعلا

بدم می آیه زن باشه جُـلـُنبُر!

*

برنجش دم سیــاه و شیک باشه

فضا آرام و با مــــــوزیک باشه

زن از شاندیز می گیرم به شرطی

غذای غـــــالبم ششلیک باشه!

*

چه خوبه زن بگیرم شهرِ شَلمان

بریزه چایی واسه م توی فنجـــان

غذای ظـــــهر باشه شاهماهی

شب آماده کنه واسه م فسنجان!

شهر شَلمان بر وزن سَلمان از توابع لنگرود که تا یک دهه ی پیش، فراوانی ماهیان خاویاری و استخوانی رودخانه اش زبانزد بود و مهارت آشپزی زنانش در شرق گیلان حرف اول را می زد./


  • داوود خانی لنگرودی

دوبیتی اسب در دشت

از: داوود خانی لنگرودی

چمن، خورشیدِ تابان، اسـب در دشت

خرامان و خرامان، اســــب در دشت

و ناگه: مــــــــــادیان! بالای تپه!...

چموش و یال افشان، اسب در دشت! 

  • داوود خانی لنگرودی

 سال جهانی بُـز بر مبنای گاه‌ شماری حیوانی

رباعی طنز سال جهانی بُـز

از: داوود خانی لنگرودی

بُز: ریش جلو داده که آنتــن باشد

کان داسَک مخملی، محـاسن باشد

سالی که به نام او مزیّن شده است

کاری نکند خلافِ باطــــن باشد!

یکم فروردین 1394 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

دوبیتی: تو با آن...

از: داوود خانی لنگرودی

تو با آن برقِ چشمانِ کُـشَـندت

قَـدِ رعنا و مــــــوهای بلندت

بذاری پاتو از دروازه بیــــرون

سرِ کوچه نرفته، می بَـَرنـــدَت! 

  • داوود خانی لنگرودی



بر سر زده بود و سخت بودم بی تاب

یک بوسه بچینم از لبت در مــهتاب

دل: خوش شده بود و گرم، امّا ناگاه،

بیدار شدم: کاش نمی دیدم خواب! 
***
و می بینم: تو را آن سوی پـــــرچین

و من: یک شاخه از گل های نسرین

بچینم تـــــــــــا بیایم پیشِ پـــایت...

دریغ و حسرت از یک خوابِ شیرین!

( داوود خانی لنگرودی )
  • داوود خانی لنگرودی