قصیده ی راننده ی مسافر در جاده های گیلان
از: داوود خانی لنگرودی
این که گیلان کُمپِـلِت اغواگر است،
جاده، اطرافش پر از نیلوفر است،
ویژه؛ آن هم موسم اردیبهشت
جلگه اش، راننده! سبز و محشر است،
لعنتِ خلق و خدا بر منکِرش
زین جهت، گیلان زمین جان پرور است
جاده و اطراف آن تا رودبار
اندکی آن ورتر اعجاب آور است
کیف تان کوک است، صد شکر خدا!
کام تان شیرین و شهد و شکّر است
جاده اما در سراوان، رو به رشت،
از زباله، وایِ من! رنج آور است!
قسمتِ ماسوله و ماسال و شَفت
وضع از این جا اندکی هم بَـتّر است
*
خسته هستی! رشت می آیی کمی،
شهر همچین بی در و بی پیکر است
کوچک اسبان را به دقت رد کنی،
لولَمان، عطر خیار نوبر است
لاهِجان و تپه های سبز چای
رودسر؛ قهوه دُکانِ قنبر است!
خستگی در می کنی یا نه؟ تو شهر
جاده می بینی که سدّ ِمعبر است!..
وای یکشنبه است! ای خشکی شانس!
روزِ بازار است و گریه آور است
رودسر؛ این شهرِ با نظم و حساب
هفته ای یک روز هم خرتوخر است...
خشمگینی... می روی دنده عقب...
سّدِ راهت، یک پلیس رَهور است!
ناگهان تغییر چهره می دهی
مثل چشمت جاده هم اندک، تر است!
7 خرداد 1395 خورشیدی
توضیحات:
سراوان؛ منطقه ای مابین رشت و رودبار که مسئولین ذیصلاح!! زباله های شهری و بیمارستانی کلان شهر رشت را در آن جا ارزانی طبیعت می کنند!!
کوچک اسبان؛ همان کوچصفهان امروزی که شهری است کوچک از توابع شهرستان رشت است بر سر راه رشت- لاهیجان به رودسر که روزگاری، پیرامونش پر از اسبچه خزری بود!
لولَمان؛ شهری به مراتب کوچک تر از کوچصفهان در همان مسیر و پنج کیلومتری بعد از آن.
لاهِجان که معلوم است ی ایَش اوفتاده است!
- ۰ نظر
- ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۲۵