"سنگِ خؤجِ دارپا" از داوود خانی لنگرودی
سنگِ خؤجِ دارپا
داوود خانی لنگرودی
زرآکنده است دوردستترین شاخه ی درخت در آفتاب درخشان عصر پاییزی و باد، برگهای جامانده را که برمیآشوبد، کله ی قناس سنگِ خؤج – آخرین دارپا- لابهلای برگها، خودنمایی میکند.
گوشه ی حیاط، کاسآقای زهواردررفته، دوخاله را از لبه ی چاه دارد و کمرمق میکشد به گرده ی درخت. قلابِ دوخاله، بند و لرزِ شاخه میشود. ناگهان، پرنده ای ناشناس، جیغ میکشد و پهنه ی آبی آسمان را میشکافد و در همان حال، کاسآقا که نقش برزمین شدهاست و حسرت روزهای جوانی اش را میخورَد، آخرین برگهای درخت توی چاه عشوه میروند
دارپا ، لختوپخت، نیشش تا بناگوش بازماندهاست و افاده میفروشد.
شلمان- هشتم آبان 1397 خورشیدی
واژگان:
سنگِ خؤج: گلابی چغر جنگلی.
دوخاله: چوبی که انتهایش را با ابزار دیگری به شکل قلاب در می آورند و با سطل آب از چاه می کشند.
دارپا: گیلک ها، از سردرختی ها، یک تا چند میوه را نمی کنند و به اصطلاح خرج درخت می کنند به این باور که درخت، سال بعد میوه بیشتری بدهد و این میان، گاه هوس میوه ی ممنوعه می کنند!...
- ۹۷/۰۸/۰۹