دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۴۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رباعی» ثبت شده است

از دست تو شاکی‌ام، به‌جِد دلگیرم

لکنت دارم نمی‌کند تأثیرم

ای ماه دلارام من از روزی که

‌بوسیدمت، آرام نمی‌گیگیرم!

املش؛ ۱۶ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی- داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

یا زنگی زنگی‌ام وَ یا رومی‌ روم

خـــاکستریِ زندگی امّا نشوم!

دیگو مارادونا

شعربرگردان: داوودخانی‌خلیفه‌محله

I am black or white, I'll never be grey in my life.

 Diego Maradona
 

دست خدایِ دستپاچه، پرکشید

بسیار دستپاچه بود... در سن کمتر از هفده‌سالگی به‌تیم ملی فوتبال آرژانتین راه‌یافت. دستپاچه‌ی گل‌زنی بود و می‌شد حدس زد که پس‌از‌ دوران فوتبالی، دستپاچه‌ی مرگ نیز هست... دردا و دریغا!

 

  • داوود خانی لنگرودی

علی کریمی، جادوگر و اسطوره‌ی فوتبال ایران و آسیا، این‌بار در جدیدترین پست اینستاگرامی‌اش با بارگذاری این تصویر، متن کوتاه زیر؛ امّا عمیق و دردناکی را نوشته است:

غربت وحشتناک است به خصوص وقتى داخل کشور خودت باشى!!

و این زودشعریِ نیم‌رباعی در وصف غریبانگی‌اش!

کسی چه می‌داند شاید منظور جادوگر فوتبال، استاد شجریان است که سال‌ها خون غریبی سرکشیده است و اکنون در بخش مراقبت‌های ویژه‌ی بیمارستان با مرگ دست‌و‌پنجه نرم می‌کند...

جادوگر فوتبال ایران  کهن!

در خاک وطن غریب باشی سخت است  (داوود خانی‌خلیفه‌محله)

  • داوود خانی لنگرودی

علی کریمی؛ جادوگر فوتبال ایران و آسیا در جدیدترین پست اینستاگرامی‌اش، نوشته است:

«کاش به‌جای یک‌ساعت، یک‌سال را برای رهایی از رنج و عذاب مردم به عقب می‌کشیدند!...»

و این بهانه‌ای برای زودشعری رباعی‌ام شده‌است:


سال نود و نُه شده اوضاعْ وخیم
هر روز که می‌رود، عذابی است الیم
یک ساعت را فقط کشیدند عقب
ای‌کاش که یک‌سال عقب می‌رفتیم!

املش: ۱ فروردین ۱۳۹۹ خورشیدی-داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

اینک کرونا که می‌نوازد کَرَه‌‌نای       

در خانه بمان نیا خیابان آهای!     

پیش از خوردن، ‌بِشویْ با صابون دست

هر یک‌ساعت بنوش یک‌فنجان چای  

شلمان؛ 11 اسفند 1398 خورشیدی- داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

 

رباعی «گرگ و برّه» از داوود خانی خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه آپارات

گرگ آمد و تند، برّه را پاک درید

فوّاره‌ی خون بره بر خاک چکید

می‌خواست که دشت تا کمی سرخ شوَد

برف آمد و رویِ گرگ را کرد سفید!

بازسرایی مصراع سوم؛ 24 دی‌ماه 1398 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

در شیهه‌ی بادِ سردِ تهدیدآمیز               

بر میخ‌طویله‌ی کُتامی آویز

شالی،

         دَرَویده؛

                    جاده،

‌                              باران‌خورده  

خمیازه‌ی خشک می‌کشد دَهْرَه‌ی تیز

(رباعی «خمیازه‌ی خشک» از داوود خانی خلیفه‌محله)

«کَتام»؛ که در زبان گیلکی «کُتام» می‌نامندش؛ خانه‌ی کوچک موقتی است که از چوب و مصالح کم‌دوام درست می‌شود.

دَهْرَه: داس درو. داسگاله   

  • داوود خانی لنگرودی

غوکان

که تمامِ روز لب می‌بندند،

شب

از تبِ اعتراضشان می‌تَـرَکد!

شلمان؛ 23 مرداد 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله (لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی

رباعی« نان‌ می‌خورم از گندم ابـروهایت»

از: داوود خانی خلیفه‌محله(لنگردی)

**

دیدم خوابم سرم رو زانـــوهایت  

در دست من است حلقه‌ی موهایت

از سیب لبت  شراب می‌آشامـم 

نان‌ می‌خورم از گندم ابـروهایت

شلمان؛ 30 تیرماه 1398 خورشیدی   

  • داوود خانی لنگرودی

تُک‌؛

تُک، تُک، تُک

تو ‌بغض فُوتیده‌ی شب

در شوم‌ترین درجه‌ی ریزیده‌ی تب

از شاخه‌ی مازوی بلند پیری

برخاست به ‌اعتراض جغدی را لب

شلمان‎‎‏؛ 28  تیرماه 1398 خورشیدی (داوود خانی خلیفه‌محله)

  • داوود خانی لنگرودی