دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

دم می‌تکانْد در باد

شانه‌گاه بید،

             اوّلِ غروب

                         داسِ دارکوب

شلمان؛ 27 اردیبهشت 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

گربه بی‌نصیب‌مانده از سفیدماهیِ تپل‌مپل

چاردست و‌پا،

غوطه‌ور در آبِ حوضِ پرخزه؛

آبِ پاکی به‌دستِ طمعِ زندگی‌اش می‌پاشانْد!

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ خورشیدی

 

  • داوود خانی لنگرودی

کلیپ دو دوبیتی گیلکی از فرامرز محمدی‌پور در وبگاه آپارات

تی‌تی‌لاسَم نَبی، تی‌دیل شِکِنه

اگه اَبرَم نَبی، ارسو چِکِنه

نشأنه ته بگی نازک‌تر از گول

نه‌وَلْلأ، غم تی‌پرچینه دِکِنه

**

لَلیک‌داره می‌راسر زور فَنأرَن

یته کؤل‌دارِ به، مِه خنده کأرَن

موتازی مو نأنم لأل‌دؤنه کَخّه

چره هر زاک‌و‌زوکی رو بدأرن؟

فتوکلیپ «هوای تهی از ترانه» استاد کریم رجب‌زاده در وبگاه آپارات

نشسته ابر به‌روی تمامِ پنجره‌ها               

کشیده خطّ غریبی به‌باغِ خاطره‌ها

میان آن‌همه آوازها که ذکرش بود            

«سکوت، دسته‌گلی شد میان حنجره‌ها« 

مرا به آن‌سویِ دیوارِ آهنی ببرید              

و یا دری بگشایید رو به منظره‌ها

دراین هوای تهی از ترانه می‌میرم           

دلم گرفته برای صدای زنجره‌ها

اگر امیدِ حضور تو آفتاب نبود،                

شکسته بود دلم را هجوم شب‌پره‌ها

**

مصراعِ

«سکوت، دسته‌گلی شد میان حنجره‌ها« از یدالله رویایی است.

 

فتوکلیپ دو کوته‌سروده از داوود خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه آپارات

پفیده‌اند از پرنده، سیم‌های برق

دوسویِ درازنایِ خیابان

و درختی که پر نمی‌زند!

18 اردیبهشت 1399 خورشیدی

**

باران

بند آمده‌بود و آفتاب

می‌تابانْد و ناودان

می‌بارانْد!

 18 اردیبهشت 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ «مردِ زیرِ بیدِ دیرسال» در وبگاه آپارات

مردِ زیرِ بیدِ دیرسال

نردبان به طاقِ آسمان کشانْد...

‌روی آخرین پِلّه

استوار ایستاد

دست بُرد ابر را کنار زد

دید دختری میان داسِ ماه لمیده است

لب که غنچه کرد و خواست تا...

دید طاق‌باز اوفتاده است

توی برکه‌ی ملال، زیر بید دیرسال؛

پخته‌پخته

می‌تعارُفَند میوه‌های دوردورِ آسمان!

شلمان؛ 17 اردیبهشت 1399 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

 

فتوکلیپ نیماییِ «کرگدن» از داوود خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه

زن به‌نیمه‌های کرگدن رسید،

رفت روی سفره

چایِ‌و‌نان‌وشیرِ داغ چید.

برق می‌جهید از ابرهای دوردست

آسمان‌غُرُنبِشی...

چند دانه‌ی درشت از تگرگ

تازیانه‌ می‌کشید روی شیشه‌های پنجره

زن نگاه کرد گوشه‌ی اتاق را

دید بچّه روی تخت، خواب رفته است

کرگدن‌به‌دست

رفت روی مبل جابه‌جا که شد،

دید مَرد در کنارش است

هرزه‌چشم‌ونیم‌مست‌  

روسری

از سرش گرفت‌و روی ‌ساق‌های لخت خود کشید.

مرد

یک‌قدم جلو خزید

خواست تا ببوسدَش

زن سِگِرمه‌اش، درهم‌کشیده شد

مرد باز دست برد خواست تا...

زن به‌زور سرفه کرد

بچّه

وول که خورد روی تخت،

زن به‌عمد رفت بچّه را بغل گرفت

مرد یک‌جهان به‌غیظ

دندان‌غِرِچّه کرد وُ از، چوب‌رختیِ کنارِ در

 لباسِ کار را به‌تن که‌کرد و در که بسته بود را

تند باز کرد و سفت پشت خود که بست،

مثل خوکِ تیرخورده توی راه‌پلّه‌،

لُندِشش، خُرّوخیش می‌شکست...

**

صبح

آفتاب را به‌طاق آسمان کشانده بود

بچّه روی تخت، طاق‌باز خواب رفته بود.

زن

کنار پنجره

کتاب

پرت روی مبل...

کرگدن به‌آخرش رسیده‌بود!

**

شلمان؛ 12 اردیبهشت 1399 خورشیدی

با الهام از نمایشنامه‌ی کرگدن؛ آفریده‌ی «اوژن یونسکو» (1912-1994م.)

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ طنز رفته بودم لیله‌کو بعداز دوماه در وبگاه آپارات

رفته بودم«لیله‌کو» بعداز دوماه

رعد می‌غرّید از ابرِ سیاه

اندکی افتاده بود از تاب، ویروسِ کوویدِ19

آسمان دلگیر بود

عابری بی‌ماسک داشت از کنارم می‌گذشت

گفتم آن دُکّان و آن قلیان‌کشان، آن سوی رود

بی‌امان قلیان که می‌کردند دود...

حرف من را خورد، گفت:

«آن دُکان برچیده شد!»

گفتم آن قصّابیِ نزدیکِ کوه

دنبه‌هایش نرم بود و چرب بود،

 گفت: «آمد گربه خورد و کرد کیف!»

گفتم آن مادر وَ آن نوزاد...

حرفم را بُرید:

«آن مَمَه را گرم بود و نرم؟

لولو برد حیف!»

گفتم آن سکّویِ سنگی، شاعران...

باز در حرفم دوید:

«چندروزی می‌شود

دفتر اشعار نابِ شاعران را گاو خورْد

گاو را قصاب بُرد!»

گفتم آن سبیل‌کُلُفتِ مال‌خر

آن‌که از ما می‌خرید روزگاری اسب‌وفیل

پشت دستش را گزید، آه کوتاهی کشید

گفت:«شهرام‌شنبلید!

مُرد از ویروسِ منحوسِ کووید،

روی قبرش ریختند بشکه‌ای از گازوئیل».

گفتم آن ساقیِ پیر و کوزه‌ی گردن‌دراز وُ آن قدح

عابر امّا نام ساقی را که بردم، ناگهان

اشک‌ریزان مصرعی پرسوز از عطّار خوانْد

«آن قدح بشکست و آن ساقی نمانْد!»

**

شلمان؛ 7 اردیبهشت 1399 خورشیدی

لیله‌کو؛ که امروزه به‌غلط لیلاکوه می‌نامندش؛ گردشگاهی‌است در جنوب شهر لنگرود.

 

 

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ «رأسِ ساعتِ تولّدِ کووید 19» در وبگاه آپارات

تیک‌تاکِ ساعتِ معلّقِ مثلّثی...

زن؛

    اتاق انتظار

              روی صندلی

                           بچّه دربغل به‌خوابِ ناز

**

مردِ بستریِ بخشِ آی‌سی‌یو

چشم از جهان فرو بسته بود

رأسِ ساعتِ تولّدِ کووید 19

**

زن

    اتاق انتظار

تاک‌تیکِ ساعتِ معلّقِ مثلّثی؛

بچّه

 چشم‌بازکرده...

شلمان؛ 5 اردیبهشت 1399 خورشیدی- داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی