دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مینی مال» ثبت شده است

فتوکلیپ مینیمال: «شاه‌ماهیِ‌سرخِ‌کوچولوی برکه» از داوود خانی‌خلیفه‌محله

مرد، بر سنگ درشت خزه‌پوش زودشکن لب برکه نشسته و خیره است به‌ ابرها و آسمانی که برآب نقش بسته و شاه‌ماهیِ‌سرخِ‌کوچولوای که درآن پی‌درپی، دُم‌و‌سر می‌جنبانَد و واپس می‌خزد و گاهی تیز، بالا می‌آید و طاق برکه را می‌شکانَد و‌آسمانِ آب را می‌آشوبد و بی‌درنگ، ‌کف برکه می‌روَد و ابرها و آسمان برآب، باز، شکل تازه‌ای می‌گیرد.

مرد، برای لحظه‌ای نگاهش را از ماهی‌وبرکه  برمی‌گیرد و سیگاری می‌گیراند و بی‌معطلی، چشم‌ می‌دوزد به برکه‌وشاه‌ماهیِ‌سرخِ‌کوچولوی کفِ آب که لابه‌لای گیاهان بی‌ساقه، دُم‌و‌سر می‌جنباند و ابرها بر آب می‌جنبند.

مرد، اولین پک عمیقی که می‌گیرد و دودش را با لذت بیرون می‌دهد، می‌بیند چشم‌برهم‌زدنی، ماهی‌خورکی، سرفه بر آب انداخته و منقارآویزان، سینه‌ی آسمان را می‌شکافد...

**

مرد، مدتی‌ است‌، رفته و ابرها و آسمان، پاک، جان‌گرفته توی برکه و شناور است برآن، کونه‌ی سیگاری؛ بی‌شاه‌ماهیِ‌سرخِ‌کوچولو!

شلمان؛ عصر جمعه 2 اسفند 1398 خورشیدی داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ ” مَردِ به پشت‌دراز کشیده‌“ داوود خانی‌خلیفه‌محله در وبگاه آپارات

صحنه‌ی نخست:

آفتابِ نیمروز، ته‌مانده‌انداخته‌ی کلاغِ خَلَنگ از بلندای درخت به‌دست مَرد به پشت‌دراز کشیده‌ای را

چُستی خشکانید.

بادِ وزنده‌ی ناگهان‌برآمده، ته‌مانده‌انداخته‌ی خشکانیده را کَند و رُفت.

صحنه‌ی دوم و پایانی:

غروبگاه؛ باد، خوابیده بود و کلاغ از بلندای درخت کوچیده و آفتاب، شانه‌ی کوه دوردست را شعله می‌کشید و برگ‌ازبرگ و پلک‌از‌پلک تکان نمی‌خورْد و مَردِ به پشت‌دراز کشیده‌...

شلمان؛ 3 بهمن 1398 خورشیدی - داوود‌ خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

مینیمال آسمان‌جُل

از: داوود خانی خلیفه‌محله

در اتاقکی که چاردیوار داشت و سقفی و باد نامرد، بی‌هوا کَنده بودش و با خود برده ، حالا زیر سقف آسمان شب، مصیبت بی‌پایان، بیدارش نگاه‌داشته بود و ستاره‌ها، اندوه‌های بی‌شماری‌ شده‌بودند و مردِ آسمان‌جُل نمی‌توانست بشمارَدِشان!

شلمان- 25 شهریور 1398 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

داشتم خرمگس معرکه را

می‌پراندم دیدم

پشه‌ای خون‌شکم است روی بازوی چپم...

کف دستم شده بود پشه‌کش از سرِ خشم

 طفلکی بازویم! می‌باید چوب خودش را می‌خورْد.

شلمان؛ 23 مرداد 1398 خورشیدی داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)

  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی

دریافت پی‌دی‌افِ مینیمال شاعرانه‌ی گرمگاه عشق از داوود خانی خلیفه‌محله(لنگرودی)

درختان آلوچه شکوفه کرده‌بودند و نارون‌ها، گل بارانیده‌ و پسندباد اسپندارمذ، عطر بهاربنفشه می‌پاشانید.

گرمگاه، دیدمت در هایاهوی قمریانِ نرد عشق‌باز و چِل‌چِلیک چلچله‌ها و چک‌چک چکاوکانِ بوسه‌ستان و چرخ‌ریسکان نغمه‌ساز، چون گل از هم باز‌شده‌ای و کرشمه‌ریز، لب آراسته‌ای و آمده‌ای بالاتلار، خوش‌چشم‌و‌ابرو، با موهای بلند تابیده‌،کنارم نشسته‌ای و...

*

بیدارباش، پاسی از شب گذشته‌است و گرمای پندارت، اکنون نوید برآمدن ستاره‌ی صبح را می‌دهد.

18 اسفند 1397 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی

داوود خانی خلیفه‌محله

یه چیتور سیر جؤر تووادأبؤم و بَدئم جوغ‌دأزأ املشˇسوشنبه بازارˇکوچَه‌پس‌کوچَأنَه مِئن چرخَنَم و قیمتؤن، عطسه کألْبِـنَن!

برگردان به‌فارسی:

چتوَری سیر بالا پرانیدم و دیدم جغدوار توی کوچه‌پس‌کوچه‌های سه‌شنبه‌بازار املش می‌چرخم و قیمت‌ها، عطسه می‌ریزانند!

  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی