دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۴۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رباعی» ثبت شده است


رباعی: در عالم می گساری

از: داوود خانی لنگرودی

مِی می ریزم به جــام برمی دارم

از کنج لب تو کـــام برمی دارم

در عالم می گساری و سرمستی

بر ابرِ خیال گــــــام برمی دارم

  • داوود خانی لنگرودی



بر سر زده بود و سخت بودم بی تاب

یک بوسه بچینم از لبت در مــهتاب

دل: خوش شده بود و گرم، امّا ناگاه،

بیدار شدم: کاش نمی دیدم خواب! 
***
و می بینم: تو را آن سوی پـــــرچین

و من: یک شاخه از گل های نسرین

بچینم تـــــــــــا بیایم پیشِ پـــایت...

دریغ و حسرت از یک خوابِ شیرین!

( داوود خانی لنگرودی )
  • داوود خانی لنگرودی

رباعی پرواز دو قو

از: داوود خانی لنگرودی

در خطِ افق، میان پروازِ دو قـــــــو

خورشیدِ غروب داشت می رفت فرو...

شب آمده باد، عطرِ گــــیسوی تو را

آورده، به شوق می کشم شب را بــو 

  • داوود خانی لنگرودی

من رعدم و می ترسم اگر آه کشم

سرتاسر آسمان ترک بردارد (ایرج زبردست)


رباعی ترَک از: داوود خانی لنگرودی

کتـــمان کنم و نهان، ترک بردارد

لب وا کنم و بیــــان، ترک بردارد

از بغض پرم، می ترکم، می تــرسم

شیون کنم " آسمان ترک بردارد"

  • داوود خانی لنگرودی

رباعی: لب های هوسناک

از: داوود خانی لنگرودی

گویند که باعث فــــریبم شده است

لب های هوسناک تو سیبم شده است

چون خوب نگاه می کنم مـــی بینم،

الطاف خــــداوند نصیبم شده است

  • داوود خانی لنگرودی

رباعی طنز:  چلوکبابی با من

از: داوود خانی لنگرودی

شـــربت زده ایم و هر دو انگار پُریم

خوب است که وقت را غنیمت شمریم

- پول از تو، بیا چلوکبابی با من-:

یک پرس کباب ترش با هم بخوریم! 

  • داوود خانی لنگرودی

رباعی: بالای زنخ
از: داوود خانی لنگرودی

اجـــــــزا: به ظرافت و مرتب بگذار

بالاتنه دسته - را مـــــــورّب بگذار

بالای زنخ -کز همه جا- نرم تر است:

نــــــقّاش! برای کوزه ام لب بگذار!

شلمان- 21 مهر 1394

  • داوود خانی لنگرودی

رباعی: گرگ و بره

از:داوود خانی لنگرودی


گرگ آمد وُ تند، بره را پــــاک درید

فواره ی خون بره بر خــــــاک چکید

تا دشت بیاید که کمی ســــــرخ شود

برف آمد و روی گرگ را کرد سفید!

  • داوود خانی لنگرودی

جزر است: درست ساعتی بعد از مـد

ناگاه کشیده پیشِ چشمانــــم قـد

-بر سینه ی ماسه های گرم ساحل-

ماری خونسرد، پوست می انــدازد!

  • داوود خانی لنگرودی