دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۱۴۲ مطلب با موضوع «یادداشت های داوود خانی لنگرودی» ثبت شده است

انارستان‌محله؟!ی املش

پسوند "سِتان" به گیلکی‌ می شود "کَلَه" مانند "انارکله" و "کونوس‌کله" که البته پسوند " کله" در فارسی قدیم نیز کاربرد داشت و امروز در فارسی به‌جای انارکله می‌گویند: "انارستان" و به‌همین قیاس و توضیحاتی که داده‌شد، پسوند "زار" که به‌گیلکی ، "جار" گویندَش. مانند: "لولِه‌جار؛ لَلَه‌جار" به معنی " نِی‌زار " فارسی و...

با این شرح کوتاه، می‌خواستم بپرسم محله‌ای که در شهر املش جاخوش کرده‌است و  انارستان‌محله می نامندَش، به‌نظر شما با وجود دو پسوند پیوسته‌ی "ستان" و  "محله"، می‌توانیم بگوییم در نام‌گذاری این مکان، آوردنِ کلام به‌اقتضای مقام به‌شرط فصاحت نبوده و حشو است؟!

به‌طور حتم این‌گونه نیست. چرا که وقتی می‌گوییم انارستان، با اسم مرکب عام روبه‌روایم و در این میان اگر کسی در شهر املش از شما بپرسد:

 -می‌خواهم بروم انارستان.

 تعجب خواهید کرد و جواب می‌دهید:

- املش تا بخواهی پر از انارستان است. کدام انارستان؟

 و بعد، ممکن است پیش‌دستی کنید و دَمِ دست ترین مکانش، حاشیه‌ی رودخانه را نشانش بدهی و بگویی:

برو ببین چه خبر است.

اما وقتی بگوید:

- می‌خواهم بروم انارستان محله.

 آن‌وقت ذهنتان بر روی اسم مرکب خاص(مکان خاص) متمرکز می‌شود؛ یعنی محله‌ی که آن را از انارستان‌های دیگر مجزا می‌کند و به همین منظور می‌توانیم نتیجه بگیریم  که در این نام‌گذاری، پیشینیان ما به‌درستی، کلام به‌اقتضای مقام به‌شرط فصاحت را صورت بسته‌اند و بس.

املش؛ 26 فروردین 98   - داوود خانی خلیفه‌محله

 

  • داوود خانی لنگرودی

پاسبان، همراهمان راه می‌افتد

-اون یکی‌تون کجاس؟

همت می‌گوید

-رفته ترکمون بزنه

                           بریده‌ای از رمان جاودانه‌ی  همسایه ها از زنده‌یاد احمد محمود

می‌گویند ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است؛ رمان همسایه‌های زنده‌یاد احمد محمود، از طراوات و تازگی نمی‌افتد و  از آن‌دست رمان‌های آفریده‌شده‌ای است که قرار نیست گردگیر زمان شود.

داشت یادم می‌رفت، دیروز رفته بودم زادگاهم خلیفه‌محله‌. 

ساحل شلمان‌رود، شمار ماهیگیران از ماهیان بیش‌بود و گاو‌راه پرتی، یکی از آن شمار، شلوار و تُنُکه از کمربه‌زیر درآورده و بر سیخ‌چوبکی بُزآویز کرده بود و ترکمون می‌زد!

  • داوود خانی لنگرودی


عصر یک روز پاییزی سال 1374 خورشیدی از کتاب‌های پهن‌شده‌ بر سنگفرش‌ کوچه‌ای در خیابان انقلاب تهران، کتاب می‌کاویدم که چشمم افتاد به زمزمه‌های م. سرشک (برگزیدة غزل) .

کتابی که نزدیک به دوسال پیش از تولدم با دوهزار نسخه در چاپخانة طوس مشهد به‌سال 1344 چاپ شده‌بود.

فروشنده، همین‌که متوجه شد اشتیاقم برای خرید دوچندان است، نیشش تا بناگوش بازشد و کتاب دست چندم را که جای قیمتش را از قبل تراشیده‌بود، به‌چندین برابر قیمت متعارف به خوردم داد و گفت:

-این از اون کتابای نایابی‌یه که اگه نخری تا چند دقیقه دیگه میان می‌خرنش و اون‌وقت عمرن بتونی...

و البته، راست می‌گفت.  کتاب را به قیمت دهان‌پرانیده خریدم و چُستی رفتم خوابگاه دانشجویی و نیم‌های شب بود که فهمیدم آخرین غزل‌ کتاب شفیعی کدکنی را هم خوانده‌ام..

در این صفحه از وب‌نوشتم، غزل آه شبانه‌اش را قرار داده‌ام و امید پسندتان آید!

  • داوود خانی لنگرودی

شش‌دهه در سینما و تلویزیون ایران نقش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آفرینی کرد و خودنمایی‌اش به‌حدی بود که هرنقشی را به‌او می‌دادند، قبول می‌کرد و از قضا، خوبِ خوب هم ایفایش می‌کرد.

خدایش بیامرزاد قبل از انتخابات رئیس‌جمهوری 1396 که مشخص شد بلدند پاکْ چسان نان را به‌نرخ روز بخورند، آن‌چنان گِل‌مال سیاست شدند که درکلیپی خطاب به‌مردم شریف ایران فرمودند: " اگر به کلیدساز قرن رأی ندهید، خاش‌و‌ماشم را بقچه می‌زنم و از‌این ولایت می‌گریزم..."

پیش‌بهار که سیل آمد و تنی چند از عزیزان وطن را با خود بُرد و در گلستان‌و‌خوزستان‌و‌سرزمین پارس و پلدختر و معمولان، گِل‌ولای به‌جا گذاشت، او نیز به‌اقتضای سن‌و‌سالش، معمولی رفت...

البته، همه‌ی ما ‌روزی و به‌شیوه‌ای، رفتنی هستیم؛ باز، خدایش بیامرزاد! 

  • داوود خانی لنگرودی


اشاره: «شاهدبازی» دکتر سیروس شمیسا کتابی است که به موضوع هم‌جنس‌گرایی مردانه در ادبیات فارسی (به ویژه شعر) از دورة غزنویان تا اوایلِ دوره پهلوی می‌پردازد. این کتاب در سال 1381 در ایران منتشر و بلافاصله ممنوع شد.

کتاب «شاهدبازی»، نخستین (و تا به امروز،) تنها اثری است که به‌چنین پژوهشی دست زده‌است. مؤلف، بر اساس شواهد بسیار زیادی از نظم و نثر برگزیده، نظریة خود را به‌اثبات می‌رساند که «معشوق شعر فارسی، غالباً و عمدتاً مرد است نه زن؛ و فقط بخش کمی از اشعار قدماست که می‌توان در آن‌ها قاطعانه، معشوق را مؤنث قلمداد کرد.»

به یمنِ بی‌جنسیتی ضمیر و فعل در زبان فارسی است که بسیاری معتقدند، معشوق در شعر شعرای قدیم، از جمله سعدی، یک زن است. اما دقت ِ ناظران چیز دیگری می‌گوید. باب پنجم گلستان را که به "عشق و جوانی" اختصاص دارد، بخوانید. بیش از اشارات مستقیم به رابطة بین دو غیرهمجنس، به علاقة مردی جاافتاده به پسری نابالغ یا تازه‌بالغ برمی‌خورید. رابطه‌ای که در جهان امروز ما، ناپسند است و نکوهیده و گاه مجرمانه. از این‌ها که بگذریم، مهدی سهیلی در کتاب «خوش‌مزگی»‌هایش، صفحه‌ای را در این باره با عنوان «سعدی و همام! » اختصاص داده‌است که می‌خوانید:

**

سعدی و همام!

می‌گویند «سعدی» سفری به تبریز رفت و روزی در شهر گردش می‌کرد، اتفاقاً همام، شاعر تبریز با پسر کوچکش که بسیار زیبا بود از برابر سعدی گذشتند، سعدی «همام» را نمی‌شناخت؛ ولی دل زیباپسندش به‌او امر کرد برای دیدن پسرک به‌دنبال آن‌ها برود، اتفاقاً پس از چند قدم، همام و پسرش داخل گرمابه شدند. سعدی هم موقع را غنیمت شمرد و داخل حمام شد و سپس وارد گرم‌خانه شدند و سعدی با نگاه‌های «هیزهیزانه!» پسرک را ورانداز می‌کرد. 

همام که خود شاعر و از رنود بود، ناراحت شد از اینکه ناشناسی، رندانه به پسر او نگاه کند؛ ولی نگاه که قدغن نبود و نمی‌توانست چیزی بگوید، پس از کمی تفکر با خود گفت خوبست که او را با «متلک» از میدان بیرون ببرم و به‌همین قصد سعدی را پیش خواند و سعدی هم پیش رفت و طرف چپ همام نشست و پسر هم در طرف راست پدرش بود.

همام گفت:

-پیرمرد اهل کجا هستی؟

سعدی مظلومانه گفت:

-اهل شیراز

همام گفت:

-       من نمی‌دانم چرا شیرازی‌ها در تبریز از ... هم بیشترند!

سعدی گفت:

-ولی در شیراز برعکس است، چون تبریزی ها در شیراز از ... هم کمترند!

این حاضرجوابی عجیب سعدی، همام را ناراحت کرد و فهمید با حریف زورمندی روبه‌روست.

به سعدی گفت:

-از اشعار همام در شیراز هیچ شنیده‌ای؟

سعدی گفت:

-من از همام یک بیت شعر می‌دانم.

و این شعر همام را که مناسب همان حال بود، خواند:

در میان من و معشوق! همام است حجاب                 دارم امید که او هم ز میان برخیزد!

کتابنامه: خوش‌مزگی‌های مهدی سهیلی


دوبیتی گیلکی " روخئونه‌لب" را که در تارنوشتم به‌صورت متن و فتوکلیپ انتشار دادم، کاربر گران‌مایه‌ای از درِ لطف، پیشنهاد دادند بهتر آن است اشعار گیلکی با صدای خواننده‌ی خوش‌آوایی خوانده شود تا تأثیرپذیری آن بر شنوندگان و ببیندگان بیشتر باشد و....

**

متأسفانه باید بگویم زبان گیلکی آخرین زورهایش را می‌زند و اگر همین تلگرام و اینستاگرام و در یک‌کلام، فضای مجازی نبود و بهره‌گیری فراوان از فناوری‌های این عرصه، کمتر کسی خود را به‌زحمت می‌انداخت تا خواننده و شنونده‌ و حتی سراینده‌ی اشعار گیلکی باشد. اصلاً این میان، گیلکی را به‌کناری بگذاریم، در این روزگار،کمتر خواننده و نوازنده‌ی‌ِ موسیقی سنتی پیدامی‌شود که بخواهد اشعار فارسی بزرگانی چون حافظ و سعدی را بی‌مزد و‌منت در آن مایه‌هابخواند، چه برسد...!

البته در این فضای وانفسا، هستند شاعرانی که از جیب مبارک و یا کیسه‌ی خلیفه، به‌هرشیوه‌ای، به‌ویژه در صداوسیما، طرحی نو درمی‌اندازند و دلْ خوش‌می‌دارند که از گرم‌خویان چمنند!


  • داوود خانی لنگرودی


امید که این سیل‌و‌بلایا از یک‌سو، خواب خرگوشی از چشم دولتیان بپّراند و از سویی دیگر،در خدمت به خلق، حرکت لاک‌پشتی‌شان را به‌جهاند، رباعی"حرکت لاک‌پشتی" زنده‌یاد ابوالقاسم حالت که هفتاد‌و‌یک سال پیش سروده را می‌نثاریم:

گویند که سنگ‌پشت با بانگ بلــــــــــند  

می‌گفت به طفل خویشتن:کای فرزند!

کن شکر که با تمام این کُـــــــــندرَوی

این دولـــــتیان به گَـــرد ما هم نرسند

همین امروز-ششم فروردین 98- در گشت‌و‌گدار گوگلی‌ام، به‌حاصل آمد نویسنده و شاعری داریم به‌نام قدسی قاضی‌نور و جالب اینکه، همشهری است و در سال 1325 خورشیدی در لنگرودِ ادب‌پرور به‌دنیا آمده و در سال ۱۳۵۲ داستان «آرزو» را نوشته است که از سوی شورای کتاب کودک به عنوان بهترین کتاب سال برگزیده و در همان سال نیز، برنده‌ی دیپلم افتخار هانس کریستین آندرسن از کشور یونان شد...

قصه‌های بلند

پُرند از لحظه‌های پوچ

تو قصه‌ی کوتاهی. (قدسی قاضی‌نور)

امیدوارم کنجکاوی و گشت‌و‌گدار گوگلی‌ام تمامی نداشته باشد!

  • داوود خانی لنگرودی

علی صوفی لنگرودی که سال‌ها استاندار گیلان و چند استان دیگر از شمال تا جنوب بود و چهار سال هم وزیر تعاون، به‌تکیه‌کلام نوغانداران گیلان‌زمین، که وی را باید در شمار " کون‌تَـرَک " شدگان‌ احراز سمت‌های انتصابی دانست؛ ‌دو روز مانده به آغاز سال نو، فرمودند: " اصولگرایان، ‌هیچ‌ جذابیتی برای مردم ندارند." و در ادامه، سخت هشدار دادند: " عدم مشارکت مردم در انتخابات، فرصتی برای اصولگرایان و تهدیدی برای اصلاح‌طلبان عزیز است."

به‌یاد قطعه‌ای نغز با عنوان "مرامِ خرسواری احزاب" از زنده‌یاد ابوالقاسم حالت افتادم که 76 سال پیش آن را سروده بودند:

در بین مرام‌های احـــــــزاب                   

منگر که صد‌اختلاف جاری‌است

این‌ها همه یک مـــــرام دارند               

آن نیز مرامِ خـــــرسواری‌است ( 1322/8/8 خورشیدی)

  • داوود خانی لنگرودی

دیروز پنجشنبه، هفتم مارس برابر بود با روز جهانی کتاب و امروز جمعه، با یک روز دیرکرد آمده‌ام بگویم در این هایاهوی گرانی، یک‌بار مَشَنگ- از نوع تعریف واژه‌ی گیلکی آن که در فارسی نیز رواج دارد-نشوید و هوس انتشار کتاب نکنید که بسیار گران‌ می‌افتد و روسیاهی و شرمندگی به‌بار می‌آورد و اصلاً بگذارید پدیده‌های استخوان‌لیسی چون... ، ورق بیفشانند و جشن کتاب بگیرند و بس!

  • داوود خانی لنگرودی