زمزمههای م. سرشک
عصر یک روز پاییزی سال 1374 خورشیدی از کتابهای پهنشده بر سنگفرش کوچهای در خیابان انقلاب تهران، کتاب میکاویدم که چشمم افتاد به زمزمههای م. سرشک (برگزیدة غزل) .
کتابی که نزدیک به دوسال پیش از تولدم با دوهزار نسخه در چاپخانة طوس مشهد بهسال 1344 چاپ شدهبود.
فروشنده، همینکه متوجه شد اشتیاقم برای خرید دوچندان است، نیشش تا بناگوش بازشد و کتاب دست چندم را که جای قیمتش را از قبل تراشیدهبود، بهچندین برابر قیمت متعارف به خوردم داد و گفت:
-این از اون کتابای نایابییه که اگه نخری تا چند دقیقه دیگه میان میخرنش و اونوقت عمرن بتونی...
و البته، راست میگفت. کتاب را به قیمت دهانپرانیده خریدم و چُستی رفتم خوابگاه دانشجویی و نیمهای شب بود که فهمیدم آخرین غزل کتاب شفیعی کدکنی را هم خواندهام..
در این صفحه از وبنوشتم، غزل آه شبانهاش را قرار دادهام و امید پسندتان آید!
- ۹۸/۰۱/۲۱