دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۲۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

مطلب پیشین که به زنده‌یاد جمشید مشایخی اختصاص داشت، بزرگواری با نام عباس آمدند و از روی عکس، نوشتند: " جَلّ‌الخالق! زبانم لال، این بزرگوار سر پیری افیونی شده بودند؟"

که خب، البته این‌گونه نبوده و زودرباعی زیر که با رعایت عیب قافیه‌ی مصراع دوم و در هیئت جواب ایشان و در مقام دفاع از جمشیدخان خدابیامرز خلق کرده‌ام را پیشنهاد می‌کنم بخوانید:

نه! عبّاسا! جان من ای عـــباسا!

پیرانه‌سری شوَد چو آدم یُـــبسا

در معده اگر باد همی انـــــبارَد،

جِز می خورَد و چهره شوَد قنّاسا!

  • داوود خانی لنگرودی

شش‌دهه در سینما و تلویزیون ایران نقش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آفرینی کرد و خودنمایی‌اش به‌حدی بود که هرنقشی را به‌او می‌دادند، قبول می‌کرد و از قضا، خوبِ خوب هم ایفایش می‌کرد.

خدایش بیامرزاد قبل از انتخابات رئیس‌جمهوری 1396 که مشخص شد بلدند پاکْ چسان نان را به‌نرخ روز بخورند، آن‌چنان گِل‌مال سیاست شدند که درکلیپی خطاب به‌مردم شریف ایران فرمودند: " اگر به کلیدساز قرن رأی ندهید، خاش‌و‌ماشم را بقچه می‌زنم و از‌این ولایت می‌گریزم..."

پیش‌بهار که سیل آمد و تنی چند از عزیزان وطن را با خود بُرد و در گلستان‌و‌خوزستان‌و‌سرزمین پارس و پلدختر و معمولان، گِل‌ولای به‌جا گذاشت، او نیز به‌اقتضای سن‌و‌سالش، معمولی رفت...

البته، همه‌ی ما ‌روزی و به‌شیوه‌ای، رفتنی هستیم؛ باز، خدایش بیامرزاد! 

  • داوود خانی لنگرودی


اشاره: «شاهدبازی» دکتر سیروس شمیسا کتابی است که به موضوع هم‌جنس‌گرایی مردانه در ادبیات فارسی (به ویژه شعر) از دورة غزنویان تا اوایلِ دوره پهلوی می‌پردازد. این کتاب در سال 1381 در ایران منتشر و بلافاصله ممنوع شد.

کتاب «شاهدبازی»، نخستین (و تا به امروز،) تنها اثری است که به‌چنین پژوهشی دست زده‌است. مؤلف، بر اساس شواهد بسیار زیادی از نظم و نثر برگزیده، نظریة خود را به‌اثبات می‌رساند که «معشوق شعر فارسی، غالباً و عمدتاً مرد است نه زن؛ و فقط بخش کمی از اشعار قدماست که می‌توان در آن‌ها قاطعانه، معشوق را مؤنث قلمداد کرد.»

به یمنِ بی‌جنسیتی ضمیر و فعل در زبان فارسی است که بسیاری معتقدند، معشوق در شعر شعرای قدیم، از جمله سعدی، یک زن است. اما دقت ِ ناظران چیز دیگری می‌گوید. باب پنجم گلستان را که به "عشق و جوانی" اختصاص دارد، بخوانید. بیش از اشارات مستقیم به رابطة بین دو غیرهمجنس، به علاقة مردی جاافتاده به پسری نابالغ یا تازه‌بالغ برمی‌خورید. رابطه‌ای که در جهان امروز ما، ناپسند است و نکوهیده و گاه مجرمانه. از این‌ها که بگذریم، مهدی سهیلی در کتاب «خوش‌مزگی»‌هایش، صفحه‌ای را در این باره با عنوان «سعدی و همام! » اختصاص داده‌است که می‌خوانید:

**

سعدی و همام!

می‌گویند «سعدی» سفری به تبریز رفت و روزی در شهر گردش می‌کرد، اتفاقاً همام، شاعر تبریز با پسر کوچکش که بسیار زیبا بود از برابر سعدی گذشتند، سعدی «همام» را نمی‌شناخت؛ ولی دل زیباپسندش به‌او امر کرد برای دیدن پسرک به‌دنبال آن‌ها برود، اتفاقاً پس از چند قدم، همام و پسرش داخل گرمابه شدند. سعدی هم موقع را غنیمت شمرد و داخل حمام شد و سپس وارد گرم‌خانه شدند و سعدی با نگاه‌های «هیزهیزانه!» پسرک را ورانداز می‌کرد. 

همام که خود شاعر و از رنود بود، ناراحت شد از اینکه ناشناسی، رندانه به پسر او نگاه کند؛ ولی نگاه که قدغن نبود و نمی‌توانست چیزی بگوید، پس از کمی تفکر با خود گفت خوبست که او را با «متلک» از میدان بیرون ببرم و به‌همین قصد سعدی را پیش خواند و سعدی هم پیش رفت و طرف چپ همام نشست و پسر هم در طرف راست پدرش بود.

همام گفت:

-پیرمرد اهل کجا هستی؟

سعدی مظلومانه گفت:

-اهل شیراز

همام گفت:

-       من نمی‌دانم چرا شیرازی‌ها در تبریز از ... هم بیشترند!

سعدی گفت:

-ولی در شیراز برعکس است، چون تبریزی ها در شیراز از ... هم کمترند!

این حاضرجوابی عجیب سعدی، همام را ناراحت کرد و فهمید با حریف زورمندی روبه‌روست.

به سعدی گفت:

-از اشعار همام در شیراز هیچ شنیده‌ای؟

سعدی گفت:

-من از همام یک بیت شعر می‌دانم.

و این شعر همام را که مناسب همان حال بود، خواند:

در میان من و معشوق! همام است حجاب                 دارم امید که او هم ز میان برخیزد!

کتابنامه: خوش‌مزگی‌های مهدی سهیلی


اگر می‌بینی‌ام انـــــدوهگینم

نشد فرصت برایت گل بچینم

 گُراز آمد، یهویی سیـــل آورد

گلستان شد گِلِستان نازنینـم! (داوو خانی خلیفه‌محله)

  • داوود خانی لنگرودی

دوبیتی گیلکی " روخئونه‌لب" را که در تارنوشتم به‌صورت متن و فتوکلیپ انتشار دادم، کاربر گران‌مایه‌ای از درِ لطف، پیشنهاد دادند بهتر آن است اشعار گیلکی با صدای خواننده‌ی خوش‌آوایی خوانده شود تا تأثیرپذیری آن بر شنوندگان و ببیندگان بیشتر باشد و....

**

متأسفانه باید بگویم زبان گیلکی آخرین زورهایش را می‌زند و اگر همین تلگرام و اینستاگرام و در یک‌کلام، فضای مجازی نبود و بهره‌گیری فراوان از فناوری‌های این عرصه، کمتر کسی خود را به‌زحمت می‌انداخت تا خواننده و شنونده‌ و حتی سراینده‌ی اشعار گیلکی باشد. اصلاً این میان، گیلکی را به‌کناری بگذاریم، در این روزگار،کمتر خواننده و نوازنده‌ی‌ِ موسیقی سنتی پیدامی‌شود که بخواهد اشعار فارسی بزرگانی چون حافظ و سعدی را بی‌مزد و‌منت در آن مایه‌هابخواند، چه برسد...!

البته در این فضای وانفسا، هستند شاعرانی که از جیب مبارک و یا کیسه‌ی خلیفه، به‌هرشیوه‌ای، به‌ویژه در صداوسیما، طرحی نو درمی‌اندازند و دلْ خوش‌می‌دارند که از گرم‌خویان چمنند!


  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ دوبیتی گیلکی روخئونه‌لب از داوود خانی خلیفه‌محله در آپارات

بشیم یارِیْ! روخئونه‌لب بموجیم

دیل̌ غوصَّه بنیم پاجیر دموجیم

مو تی شمّ و تو می شمّ سیه‌شؤ

بییه تأ کس‌کسه واسِه بسوجیم!

  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ رباعی گیلکی بَستأیْ تی‌لَبؤن در آپارات

صبح که پاشدم، به‌روال همیشه پس از خوردن صبحانه ‌خواستم از فضای مجازی بهره ببرم، دیدم اینترنت قطع است و آمدم کنار پنجره. بالای درخت نارونِ حیاط همسایه، ‌جفت‌زاغی، کیشْک‌کیشْک می‌کردند و نرد عشق می‌باختند...

چُست‌گوی، رباعی گیلکی زیر را سرودم.


بَستأیْ تی‌لَبؤن، گؤنی که باز ایسَّه مَرَه

کوتایَـه شبؤن، گؤنی دراز ایــسَّه مَرَه

تی‌جی، همَه‌چِه سَردومی اینَم بَــدأئی

اَخمَه‌چِه ایسِه، گؤنی که ناز ایسَّه مَرَه ( شلمان- نُه‌صبحِ نهم فروردین 98)

برگردان به‌فارسی:

لب‌های تو بسته است، گویی بازست

کوتاه‌ست شبان، گویی درازست به‌من

از تو، همه را برعکس بینم انگار

اخمویی و گوییا که نازست به‌من

  • داوود خانی لنگرودی


امید که این سیل‌و‌بلایا از یک‌سو، خواب خرگوشی از چشم دولتیان بپّراند و از سویی دیگر،در خدمت به خلق، حرکت لاک‌پشتی‌شان را به‌جهاند، رباعی"حرکت لاک‌پشتی" زنده‌یاد ابوالقاسم حالت که هفتاد‌و‌یک سال پیش سروده را می‌نثاریم:

گویند که سنگ‌پشت با بانگ بلــــــــــند  

می‌گفت به طفل خویشتن:کای فرزند!

کن شکر که با تمام این کُـــــــــندرَوی

این دولـــــتیان به گَـــرد ما هم نرسند

همین امروز-ششم فروردین 98- در گشت‌و‌گدار گوگلی‌ام، به‌حاصل آمد نویسنده و شاعری داریم به‌نام قدسی قاضی‌نور و جالب اینکه، همشهری است و در سال 1325 خورشیدی در لنگرودِ ادب‌پرور به‌دنیا آمده و در سال ۱۳۵۲ داستان «آرزو» را نوشته است که از سوی شورای کتاب کودک به عنوان بهترین کتاب سال برگزیده و در همان سال نیز، برنده‌ی دیپلم افتخار هانس کریستین آندرسن از کشور یونان شد...

قصه‌های بلند

پُرند از لحظه‌های پوچ

تو قصه‌ی کوتاهی. (قدسی قاضی‌نور)

امیدوارم کنجکاوی و گشت‌و‌گدار گوگلی‌ام تمامی نداشته باشد!

  • داوود خانی لنگرودی

کلیپ سه‌گانی اشک از داوود خانی لنگرودی در آپارات

دامان‌دامان از آسمان

بر ستیغِ ستبرِ کوه صبر

می‌ریزاند

ا

  ش

      کْ  ابر

  • داوود خانی لنگرودی