دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۱۴۲ مطلب با موضوع «یادداشت های داوود خانی لنگرودی» ثبت شده است

  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی

فتوکلیپ تاریخ شفاهی املش؛ سیدحسین دقیقی سورکوهی در ویگاه آپارات

صبح دوشنبه 16 دی‌ماه 1398 خورشیدی. گپ‌و‌گفتی با سیدحسین دقیقی سورکوهی، برنج‌فروش سال‌دیده‌ی‌ شورآفرین و شوخ‌طبع و برنادل املشی

  • داوود خانی لنگرودی

در کمتر از یک ساعت پس از انتشار فتوکلیپ هادی مقربی املشی، پیشکسوت کشتی گیله‌مردی در فضای مجازی، تا کنون چند وبگاه با پیوند کلیپ، به استقبال آن رفته‌اند.

چند خاطره از پهلوان «هادی مقرّبی کیاکلایه»، پیشکسوت کشتیِ گیله‌مردی

  • داوود خانی لنگرودی

 

لِنگ ظهرِ نهم دی‌ماه 1398 خورشیدی و آفتاب، توی خیابان و ‌پس‌کوچه‌های کیاکلایه‌ی املش پهن بود. از قبل، پهلوان هادی مقرّبی را می‌شناختم.

پهلوان مقرّبی، شکّر‌لهجه و شیرین‌گفتار و خوش‌بنیه است و در صحبت‌هایش به‌زبان گیلکی و گویش املشی، واژگان اصیل به‌کارمی‌بَرَد.

پیاده‌روی خیابان سرِ کوچه، درست روبه‌روی مدرسه کیاکلایه با همسایه‌اش صادق کاظمی روی وسیله‌ی ورزشی‌ای نشسته بود.  بعد از احوال‌پرسی و معرفیِ خودم با آنکه به‌تازگی جراحی کرده و از بیمارستان  و بیماری برخاسته بود، با آغوش باز چند خاطره‌ از گذشته‌هایش تعریف کرد.

 هرچند تاریخ دقیق خاطره‌ها در گذر زمان از یادش رفته؛ کافی‌است سرنخی از آن‌ها به‌دستش بیاید، آن‌وقت از خوش‌صحبتی‌اش، سراپا گوش می‌شوی و فراوان،کیف‌‌می‌کنی.

برای مشاهده و دریافت فتوکلیپ پهلوان «هادی مقرّبی کیاکلایه»، پیشکسوت کشتیِ گیله‌مردی در وبگاه آپارات، با موش‌واره، اینجا را بفشارید.

داوود خانی‌خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

 

عکسی از باغ‌‌های توت روستای سلوش شهرستان لنگرود با تلنبارهایی برای پرورش کرم  ابریشم در حاشیه‌ی شلمان رود در ششم اسفند 1387 خورشیدی.

برای دریافت و مشاهده تصویر بالا با کیفیت بهتر، اینجا را با موش‌واره‌‌ی رایانه‌یتان بفشارید

  • داوود خانی لنگرودی
  • داوود خانی لنگرودی

 

«شعر فارسی و گیلکی و کردی و زبان‌‌های خویشاوند با زبان پارسی، حتماً باید موزون باشد.«

مانند نادر نادرپور و فریدون مشیری  فریاد بر می‌آورم، شعر کلامی است «موزون» و به‌تأیید گفتار خواجه‌نصیر‌الدین طوسی؛ وزن از فصل‌های ذاتی شعر است و البته کاری به مقفی و مردف، یا حتی «موزونِ متساوی» بودنش ندارم.

از یک‌سو، هرچند سخن موزون و حتی مقفی و مردف،  اگر از شاعرانگی بی‌بهره‌باشد را نمی‌توان شعر نامید؛ از سویی دیگر، این قبیل آثار بی‌وزن، حتی همه‌ی به‌اصصطلاح اشعار شاملو آن‌جا که موزون نیست، ولی در آن‌ها جوهرِ شعری  به‌فراست موج می‌زند را هم نمی‌توان شعر نامید.

داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

 

در زبان  گیلکی و در گویش‌های  مختلف به گیاه آقطی؛ «پِلَم»؛ «پیلَم»؛ «پِلأم» و...می‌گوییم.

برخی از مؤلفین و گیلک‌پژوهان  علت نام‌گذاری آن را به‌دلیل فراوانی پراکنش این گیاه در جلگه‌ها و جنگل‌های میان‌بند شمال و اینکه  «پشتِ سرِ هم«  و به‌بیانی به‌صورت انبوه  رشد می‌کند، باور دارند پیشینیان ما این نام را از آن‌روی بر آن نهاده‌اند؛ حال آنکه  به‌نظر می‌رسد این نام‌گذاری، علت‌های قانع‌کننده‌ی دیگری می‌تواند داشته  باشد.

به‌باورم  این گیاه به زبان گیلکی از دو واژه‌ی  «پیل»؛ «پِل» و... به معنی «تاول» و «هم» که  در گیلکی مخفف «مرهم» است، از این‌روی واژه‌ی  گیلکی «پِلَم»  می‌تواند مخفف و دگرگون شده‌‌‌ی دو واژه‌ی «پیل+ مرهم» به معنی «مرهمی بر تاول»  باشد.

یادمان باشد، هرکجا گیاه آقطی(پِلَم) رویش دارد، گیاه  گزنه(گرزنه) هم  در کنارش دیده می شود  و وقتی گزنه‌ای، کسی را می‌گزد، برگ گیاه آقطی را به‌علت الیتام‌بخشی بر جای تاول‌زده  می‌مالند  و پُر دور نیست نام «پِلَم» به‌معنای «مرهمی بر تاول»  از دل آن بیرون آمده باشد.

املش؛ بیست‌و‌سوم آذر 98 خورشیدی - داوود خانی  خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی

پنجشنبه 21 آذر 1398 خورشیدی بود. از محل کار می‌رفتیم منزل. از املش به چهارراه استاد‌کلایه که رسیدیم یادم آمد نزدیک به ده‌سال است که جاده‌قدیمِ سورکوه به بزرگ‌راه ناتمامِ همه‌‌اش  کمتر از یک‌کیلومتریِ استادکلایه - شیخ‌آباد چشم‌غُرّه می‌رود.

شلمان که آمدیم و به‌خانه رفتیم و قبل از آنکه ناهارمان را بخوریم، «دیوان خروس لاری» ابوالقاسم حالت را گشودیم.

مُروا خواستیم، مُرغُوا درآمد:

 زیر صفحه‌ی 160 ؛ دیدیم لاک‌پشتی به‌تاریخ نهم تیرماه سال 1327 خورشیدی، در قالب یک‌رباعی، فرزندش را چنین پشت‌گرمی می‌دهد:

«گویند که لاک‌پشت با بانگ بلند        

می‌گفت به‌طفل خویشتن: «ای فرزند!

کن شکر که با تمام این کُندرَوی       

این دولتیان به گرد ماهم نرسند»

رباعی از استاد طنز، زنده‌یاد ابوالقاسم حالت

یادداشت از داوود خانی خلیفه‌محله

  • داوود خانی لنگرودی