کفندزد میگفت:"دیدم کفن پاره است؛ یقین حاصل آمد که گوزیده مرده، کفندرکشیدن صواب."
(داوود خانی خلیفهمحله)
**
زیاد تو نخ متن بالانرین و گاوگیج نشید؛ چن دقیقهپیش،چن ورق از گلستان سعدی خواندم و یهویی...
- ۰ نظر
- ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۲۳
کفندزد میگفت:"دیدم کفن پاره است؛ یقین حاصل آمد که گوزیده مرده، کفندرکشیدن صواب."
(داوود خانی خلیفهمحله)
**
زیاد تو نخ متن بالانرین و گاوگیج نشید؛ چن دقیقهپیش،چن ورق از گلستان سعدی خواندم و یهویی...
پیچیده درون کوچه آواز دهل
بر شاخ درخت میسراید بلبل
دلزنده و روحپرور و جانافزا
در باغ بهار، سنگ میزاید گل (داوود خانی خلیفهمحله)
مستند یکدقیقهای پیرزن رنجدیدهی املشی در آپارات گیلکان
دیشب در میان بایگانی عکسها و کلیپهایم از هارداکسترنال، این کلیپ کوتاه یکدقیقهای که 9 سال پیش تهیهکردم، حسابی تکانم داد و صحبتی که امروز با دهیار تابستاننشین املش داشتم، گفتند ایشان خوشبختانه در قید حیاتاند، اما کسی را ندارد و بهشدت ضعیف و ناتوان شدهاست.
جا دارد در آستانهی سال نو، بهنیکی، نیازمندان دیارمان را دریابیم.
دریافت پیدیافِ مینیمال شاعرانهی گرمگاه عشق از داوود خانی خلیفهمحله(لنگرودی)
درختان آلوچه شکوفه کردهبودند و نارونها، گل بارانیده و پسندباد اسپندارمذ، عطر بهاربنفشه میپاشانید.
گرمگاه، دیدمت در هایاهوی قمریانِ نرد عشقباز و چِلچِلیک چلچلهها و چکچک چکاوکانِ بوسهستان و چرخریسکان نغمهساز، چون گل از هم بازشدهای و کرشمهریز، لب آراستهای و آمدهای بالاتلار، خوشچشموابرو، با موهای بلند تابیده،کنارم نشستهای و...
*
بیدارباش، پاسی از شب گذشتهاست و گرمای پندارت، اکنون نوید برآمدن ستارهی صبح را میدهد.
18 اسفند 1397 خورشیدی
اِ اینقده موسموس نکن، کلکه بکن دِ خانهخراب! تو کُشتی ما را بهخودا!
دیروز پنجشنبه، هفتم مارس برابر بود با روز جهانی کتاب و امروز جمعه، با یک روز دیرکرد آمدهام بگویم در این هایاهوی گرانی، یکبار مَشَنگ- از نوع تعریف واژهی گیلکی آن که در فارسی نیز رواج دارد-نشوید و هوس انتشار کتاب نکنید که بسیار گران میافتد و روسیاهی و شرمندگی بهبار میآورد و اصلاً بگذارید پدیدههای استخوانلیسی چون... ، ورق بیفشانند و جشن کتاب بگیرند و بس!
از: داوود خانی خلیفهمحله
خَـئسَّم ببومَه ابر ببارم، نبویَه
دامؤنˇچینی ببر دَپارم، نبویَه
تی دوری غَمه، مَ بیصدا خؤردهدره،
ایوبˇموسؤن صبر بدارم، نبویَه
برگردان بهفارسی:
چون ابر که خواستم ببارم، نشدا
چون ببرم ز بیشه تا بهغرّم، نشدا
دوری غمت که بی صدا می خورَدَم،
ایوب شوَم صبر بدارم، نشدا!
**
دَپارَسَن. در اصل بهمعنای فرو ریختن و آوار شدن دیوار و ساختمان و... است؛ اما در اینجا، فغان برکشیدن، خروشیدن و رهایی یافتن از داغ دوری است.
شلمان- نهم اسفند 1397 خورشیدی