عطسه بر هر درد بیدرمان دواست!
يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۵۹ ق.ظ
خاطرهداستانک
نوشتهی داوود خانیخلیفهمحله
هنور دهبیست دقیقهای از آمدنم به محل کارم نگذشته بود که یهویی، درِ دهانم را گرفتن و عطسهی آبدار کردن و پشت بندش، عطسهی دیگری سردادن همانا و فوری رفتن به سرویس و دست و رویم را شستن همان. آمدم اتاق، همکاران اندکی بیشتر از من فاصلهی اجتماعی گرفته بودند. گفتم:
- نترسید که عطسه بر هر درد بی درمان دواست!
- یکی از همکاران گفت:
- شاعرجان! خنده، نه عطسه!
و پشتبندش اینبار صدای خندههایم در فضای اتاق طنینانداز شد.
املش؛ ۱۶ شهریور ۱۳۹۹ خورشیدی
- ۹۹/۰۶/۱۶