شعر نیمایی «کرگدن» از داوود خانیخلیفهمحله
فتوکلیپ نیماییِ «کرگدن» از داوود خانیخلیفهمحله در وبگاه
زن بهنیمههای کرگدن رسید،
رفت روی سفره
چایِونانوشیرِ داغ چید.
برق میجهید از ابرهای دوردست
آسمانغُرُنبِشی...
چند دانهی درشت از تگرگ
تازیانه میکشید روی شیشههای پنجره
زن نگاه کرد گوشهی اتاق را
دید بچّه روی تخت، خواب رفته است
کرگدنبهدست
رفت روی مبل جابهجا که شد،
دید مَرد در کنارش است
هرزهچشمونیممست
روسری
از سرش گرفتو روی ساقهای لخت خود کشید.
مرد
یکقدم جلو خزید
خواست تا ببوسدَش
زن سِگِرمهاش، درهمکشیده شد
مرد باز دست برد خواست تا...
زن بهزور سرفه کرد
بچّه
وول که خورد روی تخت،
زن بهعمد رفت بچّه را بغل گرفت
مرد یکجهان بهغیظ
دندانغِرِچّه کرد وُ از، چوبرختیِ کنارِ در
لباسِ کار را بهتن کهکرد و در که بسته بود را
تند باز کرد و سفت پشت خود که بست،
مثل خوکِ تیرخورده توی راهپلّه،
لُندِشش، خُرّوخیش میشکست...
**
صبح
آفتاب را بهطاق آسمان کشانده بود
بچّه روی تخت، طاقباز خواب رفته بود.
زن
کنار پنجره
کتاب
پرت روی مبل...
کرگدن بهآخرش رسیدهبود!
**
شلمان؛ 12 اردیبهشت 1399 خورشیدی
با الهام از نمایشنامهی کرگدن؛ آفریدهی «اوژن یونسکو» (1912-1994م.)
- ۹۹/۰۲/۱۴