غزل اجتماعی «زن» از داوود خانی خلیفه محله
شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۶ ق.ظ
زن، در آینه، سریع میکند بهخود نگاه
هیچ باورش نمیشود که هست پابهماه
سخت فکر میکند بهیکنظر...مردد است
اینکه کار او گناه بوده یا که اشتباه
قفل میکند در اتاق را بهروی خود
خسته و کلافه است و ناامید و بیپناه
چند قطره اشک گرم ، جمع میشود به زیر...
باد میزند بهشیشه؛ باد سرد شامگاه
**
داخل اتاق، بیسر و صدا و ساکت است
سقف، حلقهی طنابِ سفت، زن؛ معلّق... آه!
شلمان؛ سوم آبان 1398 خورشیدی – داوود خانی خلیفهمحله
- ۹۸/۰۸/۰۴