غزلِ « میگذاریام ببوسمَت» از داوود خانی خلیفهمحله
يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۳۶ ق.ظ
با تو میزنم قدم بهاشتیاق در حریمِ جویبار
میکَنم کنارِ آب، پونهای معطر و شکوفهدار
میگذارمش میان زلفِ تابدارِ مشکیات، وَ بَعد
خنده میکنی و میگذاریام ببوسمَت هزاربار
مادیانِ تردماغ، غلت میخورد بهروی خاک نرم
اسب، مست و عاشقانه، شیههمیکشد کنارِ سبزهزار
میزند بهروی شاخسار، بلبلی قصیدهی بهار
میکنی کرشمه، میکِشانمَت بهزیر پای آبشار
چیدهاند روی سفره کوزهایِ و در کنار آن دو جام
حال ما خوش است: میزنیِ و میزنم شرابِ خوشگوار...
خندهات گرفته، خندهام گرفته است، قول میدهیم
جفتخنده تا درآوریم طاقِ روزگارِ نابکار
شلمان؛ 25 مهر 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفهمحله
- ۹۸/۰۷/۲۸