شعر نیمایی «میزنم قدم در آفتابِ صبحدم» از داوود خانی خلیفهمحله
سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۵۶ ق.ظ
میزنم قدم
توی کوچههایِ گمشده در آفتابِ صبحدم
زیر تکدرختِ بیدِ چایْخانه وصل میشوند سایههایمان بههم
بعد
شادمانه میروند توی چایْخانه مست میشوند از عطرِ چایِ تازهدم.
روبهروی من نشستهای:
لحظهای لبت به خنده وا که میشود، به شوق داد میزنم:
«من هزار سال هم اگر بینَمت هنوز هست کم»
**
این منم که میزنم قدم
توی کوچههای گمشده در آفتابِ صبحدم...
شلمان؛ 22 مهر 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفهمحله
مصراعِ « هزار سال هم اگر بینَمت هنوز هم کمست» از بابافغانی شیرازی است.
- ۹۸/۰۷/۲۳