شعر شَلَمشوروا
چندی پیش، شاعری همولایتی، مثنویای فارسی تا حوالی یکصد بیت سروده بود که چند موضوع سخت بیترتیب و نامنظم را در لفافهی نامها و اصطلاحاتی پرطمطراق، درهم ریخته؛ اما مثنویِ نوزاد، شَلَمشوفته از آب درآمده بود. بهیاد ایرجمیرزا افتادم که در جایی آورده بود:
"در تجدید و تجدّد واشد
ادبیّات، شلمشوروا شد."
انصاف، ابیات و ترکیباتی تازه هم در مثنوی دیده میشد و یکجورایی میخواست برای آفرینندهاش اعتبار بخرد؛ ولی افسوس در چند بیت، با آگاهی به این نکته که حرف«ع» بر خلاف حرف«الف»، با حرف آخر کلمهی قبل خود ادغامناپذیر است، اشکال وزنی ایجاد کرده بود و در بیتی، قافیه ایراد داشت و در بیتی دیگر، واژهای بهشکل محاوره، در سرودهای که بافت زبان، زبان معیار بود، سخت دهنکجی میکرد. اکنون، باگذر از آنروزها، پیشنهادم این است: خالق اثر که همانموقع، تلفنی درنگی بر مثنویاش داشتم و البته گفتهها و راهکارهایم را برنمیتابیدند، برای رهایی از پراکندهگویی، در یک بازسرایی و دستیابی به طرحی کلی با تکیه بر محور عمودی ، دومسوم از ابیات لبَپرش را با تیغههای مقراض بریزاند تا ساختاری استوار و منطقی شاعرانه بر متنش حاکم شود و...
شلمان؛ ششم مرداد 1398 خورشیدی – داوود خانی خلیفهمحله
- ۹۸/۰۵/۰۷