یادداشت همایش استانی روز جهانی کارگر
ساعت 7/10 صبح روز پنجشنبه نهم اردیبهشت است. تازه به محل کارم رسیده ام و نشسته و ننشسته بر روی صندلی، تلفن اداره زنگ می زند.
رئیس دفتر مدیر کل است. گوشی را بر می دارم...
باید ساعت 9 صبح در همایش تجلیل از کارگران در روز جهانی کارگر که در رشت برگزار می شود، به تاکید مدیرکل محترم، حضور داشته باشم. دستپاچه بلند می شوم...
با ماشین استیجاری، املش را از مسیر میان بر- خَرَشتُم؛ کومله؛ پَرَشکوه؛ ملاط –به مقصد رشت انتخاب می کنم. آفتاب بهاری صبحگاهی،کم حرارت و بوی خاک شبنم زده در باغ های چای و مرکبات انباشته است.
*
مراسم، خسته کننده است؛ بسان خستگی تن کارگران زحمتکشِ آسمان جل بی بنیه...
همایش را نیمه کاره رها می کنم و از همان مسیر می خواهم خودم را به محل کارم برسانم تا چند کار در دست اقدام اداری را به پایان برسانم.
در محدوده ی لیله کوه به کومله، که خورشید حالا به طاق آسمان چسبیده و هوا نیز پُر است از عطر بهار نارنج ها با بوی گل های سفید خوشه ای اقاقیا و آواز مدام چرخ ریسک های عاشق.. خستگی را، تمام و کمال از تنم به در می برد.
در این فکرم، کاش محوطه ی هر کارخانه ای، درخت بهار نارنجی بود و اقاقیایی و تو شاخ و برگ انبوه درختان، چرخ ریسک ها نغمه ها می سرودند و عطر بهارنارنج و گل های معطر اقاقیا هم، قید خستگی را از تن تک تک کارگران زحمتکش می رهانید!
- ۹۵/۰۲/۰۹