دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی

اشعار و داستان های فارسی و گیلکی داوود خانی لنگرودی

دلتای سپیدرود داوود خانی لنگرودی
بایگانی

۹۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشت های داوود خانی لنگرودی» ثبت شده است

  • داوود خانی لنگرودی

سه‌شنبه بازار امـلش؛ روزگــــــارانی دور تا همین نزدیکی، چه گوش‌نواز بود و دل‌بخواه! غلغله‌ی روم بود و گالش‌بازار نیز می نامندش و اکنون که کرکس تحریم بر شانه‌اش نشسته‌است و قطره‌های درشت باران، بامِ بازار را می‌کوبد، کفِ کوچه پس‌کوچه‌هایش پاک خلوت و دل‌مُرده می‌نُماید.

داوود خانی خلیفه محله؛ املش- صبح 22 آبان 1397 خورشیدی

اشاره:

متأسفانه، بسیاری از خودِ گالش‌ها، لفظ گالش را برنمی‌تابند، یا سخت می‌پذیرندش؛ اینکه گالش‌ها، با اصالتند و مهربان و شیروَش، روشن است مثل آینه؛ گُه به ریشِ منکرش.

  • داوود خانی لنگرودی


 

 

سرپا، کتاب شـاه بی شین جناب مزینانی را از وسط باز می کنم. صفحة 222رمان است. چــند سطرش را که می خوانم، می‌رسم به بندِ

 

دولت‌سرا؛ کون به‌کاناپه نداده، مـــدّ آه من به طاق اتاق می نشیند و شاه بی شینِ تازه‌امانت گرفته را می‌بندم و یُرغه می‌زنم کتابخانة مرکزی شهر و تحویل کتابدار می‌دهم و ... بگذریم!

«- استغفرالله ربّی و اتوب اِلیه... یکی نیست به این مرد بگوید که اگر این آشیخ ریگی به کفش نداشت که به این خراب شده تبعیدش نمی‌کردند! آخر این موقعِ روز به خانه او می‌روی که چه بشود؟ فکر می‌کنی مملکت این قدر بی در و پیکر است که کسی نمی‌فهمد چه کَکی به تنبان دارید؟ لااقل فکر زن و بچه هایت را بکن. از قدیم گفته اند: کاه خودت را بخور و راه خودت را برو«!

الف. وقتی بخواهیم از اصطلاح ، کنایه و ضرب‌المثلی استفاده کنیم، توجه دقیق به کاربرد، معنا و جایگاهشان بسیار ضروری است. در اینجا می‌بینیم نویسنده به‌جای استفاده درستِ کک توی(در، به) تنبان  یا شلوار کسی افتادن یا انداختن، از کک در تنبان داشتن بهره‌برده که به‌لحاظ کنایی ، نادرست است. به‌بیانی دقیق، اصطلاح در غیر معنی حقیقی خود استفاده‌نشده است.

ب. به‌نظر شما استعمال سه اصطلاح و کنایه در یک بند چهار پنج سطری، بسیار تکراری و کلیشه ای نیست؟

ج. استفادة پنج بار از این در عبارت کوتاهِ بالا، با این ی که پیش از آشیخ آمده و حشو است، توی ذوق می‌زند...

 

داوود خانی لنگرودی

کتابنامه

مزینانی، محمدکاظم، ۱۳95، شاه بی شین، چ4، تهران: انتشارات سوره مهر، ص 222

 

 

 

 

  • داوود خانی لنگرودی

رضا چایچی می‌گوید با برگزاری جایزه موافقم، اما بدیهی است که هیچ کس با جایزه گرفتن شاعر نمی‌شود. همان‌طور که با کلاس‌های شعر که برخی برگزار می‌کنند کسی شاعر نمی‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، این شاعر در گفت‌وگو با ستاد خبری چهارمین دوره جایزه شعر شاملو با اشاره به این که جوایز مستقل به رنگین بودن فضای ادبیات و شعر کمک می‌کنند...

ادامۀ  خبر هیچکس با جایزه گرفتن شاعر نمی‌شود در سایت خبرگزاری کتاب


صبح، صفِ نانوایی بودم. زنی آمد و سنگک کنجدی می‌خواست.

شاطر گفت:

-کنجدی نمی‌زنیم.

زن علتش را پرسید.

-قیمتش کیلویی  بیست و هشت هزار تومان شده.

-مگه قبلاً چقدر بود؟

-یازده هزار تومان...

بر زمین از آسمان، نرم‌نرمک داشت باران می‌زد.

صبح دوشنبه؛ 30 مهر 1397- پایین املش

  • داوود خانی لنگرودی


اولین روز هجوم با هجمه جنگنده های دشمن و غرش و غریو و انفجارها و ضجه ها و فریادهای دردآلود و ترس اندود مردم پایان یافت... ( بند آغازین از ص 144 کتاب جادۀ جنگ- جلد نخست)

کتاب 14 جلدی جادۀ جنگ به قلم منصور انوری که در حال حاضر 10 جلد از آن و هر جلدش با بیش از چهارصد صفحه و کاغذ سفید معطر و جلد سخت و نفیس از شرکت انتشارات سوره مهر( که از کیسـۀ بیت المال، حاتم بخشی می نماید) روانه بازار نشر شده  است و  این مجموعه به نوشته ی خبرگزاری آنا:

 " تاکنون با استقبال زیادی از سوی خوانندگان مواجه شده و توانسته جوایز زیادی را نیز به دست بیاورد. این کتاب در دوره چهاردهم جایزه «کتاب فصل» و هشتمین دوره جایزه «قلم زرین» موفقیت کسب کرده و در چهارمین دوره جایزه «جلال آل‌احمد» نیز کتاب برگزیده بوده است."

مصداقِ مشت، نمونه ای از خروار؛ بیاییم نگاهی بیندازیم به جملۀ مرکب بالایی و ببینیم گیر کار کجاست!

پر واضح است واژۀ "هجمه" با وجودِ هجوم، هجو می زند و باید عبارتِ " با هجمه" اش را انداخت و بعد؛ بینِ غرش و غریو، یک کدام را سر بُرید و در عبارت ِ " ضجه ها و فریادهای دردآلود" باز آشکار است که " ضجه" همان فریاد و ناله از روی درد است و پس " فریادهای دردآلود" هم در اینجا زاید بر کلام بوده ... و پیش خود می اندیشم به انتشار کتاب هایی از انتشاراتِ آن چنانی و جایزه هایی  که کتره ای نثار می کنند و آه از این...!

املش- داوود خانی لنگرودی (7/10/ 1397 خورشیدی)

  • داوود خانی لنگرودی

دارم کتاب تحریر تاریخ وَصّاف؛ اثر شهاب الدین عبدالله بن فضل الله شیرازی، از قدیمی ترین منابع دربارۀ دوره ایلخانان، به تصحیح عبدالحمید آیتی از انتشارات بنیاد ایران که در دو هزار نسخه در خرداد 1346 و من آن زمان، نوزادی چهار ماهه بودم- و با مساعدت مالی سازمان برنامه چاپ شد را می خوانم. اثری تاریخی با متنی آراسته و شاعرانه و سرشار از استعاره.

مطالعـۀ این اثر ارزشمند به شاعران و نویسندگان پیشنهاد می شود.

**

 ابن العلقمی در امور دولت مستبد و منفرد بود ولی مقربان خلیفه نسبت به وزیر رعایت احترام نمی کردند و به ادب با او سخن نمی گفتند و این امر موجب آزردگی خاطر او می شد . عاقبت میان او و خلیفه بهم خورد و علت این امر آن بود که امیر ابوبکر پسر خلیفه از روی تعصب گروهی از لشکریان را مأمور کرد تا محله شیعه نشین کرخ را غارت کردند و بعضی از سادات بنی هاشم را اسیر ساختند و پسران و دختران را از خانه ها بیرون کشیدند . وزیر که در تشیع اعتقادی راسخ داشت از این حرکت سخت متألم شد و مکتوبی نزد سید تاج الدین محمد بن نصر الحسینی که از اکابر سادات عصر بود فرستاد و شرح آن ماجری با اندوهی فراوان باز نمود. (ص 15 کتاب)

 

  • داوود خانی لنگرودی

زمان بعدی: سوم مهر 1397 خورشیدی (دو روزِ بعد)

زمان فعلی: اول مهر 1397 خورشیدی (12 ظهر)

مکان: سه شنبه بازار املش

راوی: داوود خانی

**

نویسنده؛ خلاق˚خیز می شود و به دل سه شنبه بازار املش می زند. می بیند فروشنده ها هر کدام در وصف جنس های زبان بسته، دهان ها می خوانند و خرید را در ترازو، سبک- سنگین می کنند و جماعتی،  پر و پوچ  تحویل هم می دهند و گروهی،  خیره اند به چیزها و میزها و  عده ای، پا سست و گوش تیز کرده اند و چون نرخ ارز، شناورند در روزگذارِ بازار!

نویسنده؛ می خواهد از عنصر برجسته ی " گفت و گو" در داستان هایش سود جوید.

-آره، خودشه!

 و دکمه ضبط گوشی اش را فعال می کند...

  • داوود خانی لنگرودی

یادداشت طنز  از داوود خانی


آن سوی کوچة رهبری شهر املش، عمارت هایی قدیمی با نمایی از جنس بلوطمازو، خفته بر درازنای زمان که  حالا بر بلندای درختان سر به آسمان ساییدۀ  حیاطشان، کلاغ ها در نبودِ خان های املش، تعزیه خوانان خوش نوایی شده اند.

اما در این سوی کوچة باریک در پناهِ دیوارهای بلند آجری؛ فرق نمی کند جوان باشی و پیر، گیلک باشی و گالش، زن باشی و مرد، هر وقت عشقت کشید می توانی بیایی گوشه ای بساط پهن کنی و بی مالیات، بازار بیارایی و  باز هر زمان دلت خواست، بساط برچینی و...

در این کوچه، سه شنبه بازار شام املش که جای خود دارد؛ شش روز دیگر هفته و حتی جمعه ها، اگر توانستید طول آن را -که کمتر از صدمتر است- در دَه دقیقه طی نمایید، بیایید خُمچه ای سیم به سیاق خان های صوفی نثارتان کنم و کنیزکانی بگمارم تا آب به راهتان زنند و اسپند دود کنند...

**

دیروز، هوس خؤج(گلابی وحشی) کردم.

برای خریدِ یک زنبیلِ خؤج آبدار، به هوای افزایش قیمت بیست درصدی نسبت سال ماضی؛ رفتم به کوچة دلگشای رهبری و از هر خؤج فروش زنبیل دار سر پانشسته قیمت گرفتم، کیلویی بین دَه تا دوازده هزار تومان می گفتند و شگفت، با قیمت پارسال که بین هزار و پانصد تا دوهزار تومان در نوسان بود، پاک ارتفاع گرفته بود.

 خشکم زده و کلّه ام شده بود  گَمَجِ آستانه و آخر سر، دست خالی و سِگِرمه درهم کشیده از کوچة آشتی کنان، خود را به خیابان خلوت شهر کشاندم و...

املش- شنبه 24 شهریور 1397 خورشیدی

  • داوود خانی لنگرودی


محمود درویش،‌ شاعر مطرح عرب:

بابت چاپ بسیاری از آثارم احساس گناه می‌کنم؛ به رمان‌نویسان غبطه می‌خورم؛ چون جهان آنها وسیع‌تر است. رمان می‌تواند همه گونه‌های معرفت، فرهنگ، مشکلات، غم‌ها و دردها و تجربه‌های زندگی را درهم بیامیزد. رمان می‌تواند از شعر و همه گونه‌های ادبی سیراب شود و از همه آنها بیش‌ترین بهره را ببرد...

متن کامل خبر در خبرگزاری ایبنا

  • داوود خانی لنگرودی